استاد شفیعی سروستانی:

مهدویت تنها استراتژی راهبردی ما برای ادامه حیات تمدنی است

ما باید به استراتژی فرهنگ مهدوی می‌رسیدیم چون از یکسو ریشه در تاریخ ما دارد و از سوی دیگر آرمان خواهی و حرکت رو به بالا در آن به چشم می‌خورد. ولی ما از طرفی گرفتار بحران بودیم، از طرفی شیفته تکنولوژی در عین حال نوعی خودباختگی در مقابل غرب و غربزدگی هم داریم.

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به نقل از خبرگزاری شبستان، یازدهمین جلسه از سلسله نشست‌های «مدرسه حکمرانی زمینه‌ساز» با موضوع «حکمرانی زمینه ساز و دشمن شناسی» به همت پژوهشکده مهدویت و آینده پژوهی پژوهشگاه علوم و معارف اسلامی و ستاد توسعه فرهنگ مهدویت و انتظار برگزار شد.

دکتر «اسماعیل شفیعی سروستانی» مدیرموسسه فرهنگی مهدی موعود و نویسنده و پژوهشگر مهدوی در این نشست ضمن بیان ضرورت دشمن شناسی برای حکمرانی زمینه ساز، اظهارداشت: ما باید هستی را از منظر مهدویت ببینیم. رویکرد ما در هستی شناسی رویکرد مهدوی نیست. در حالی که رویکرد مهدوی، خود یک «هستی شناسی» متفاوت و مستقلی را ارائه می‌دهد.

وی با بیان این که معارف مهدوی درسه سطح تعریف می‌شود «سطح دانشی»، «بینش مهدوی» و «ورود در معارف حقه مهدوی» را سطوح مختلف این عرصه برشمرد و تصریح کرد: آنچه امروز در جامعه ما وجود دارد صرفاً در سطح «دانش مهدوی» است به «بینش» نرسیده است. «بینش» با مطالعات دشمن شناسی اتفاق می‌افتد. ضمن اینکه «سطح دانشی» به تنهایی نمی تواند ما را از آن مرگ جاهلی که در روایات بر آن تاکید شده، نجات دهد. همین روایت مشهور که «هرکس بمیرد در حالی امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.»

مدیر موسسه فرهنگی مهدی موعود خاطرنشان کرد: اگر بخواهیم به مدد مهدویت وارد «حوزه فرهنگی تمدنی» و حکمرانی شویم باید با پرسش از غرب آغاز کنیم. چرا که ما امروز در «حوزه فرهنگی ِ تمدنیِ غالبِ غربی» زندگی می‌کنیم که فرهنگ و تمدن دینی اسلامی را به محاق برده است. ما میراث دار حوزه فرهنگی تمدنی غرب هستیم و تا زمانی که این پرسش را مطرح نکنیم نمی‌توانیم از میزان آلودگی به این حوزه فرهنگی تمدنی برآوردی داشته باشیم.

نویسنده و پژوهشگر مهدوی گفت: پرسش از غرب یعنی پرسش از مبانی و مبادی فرهنگ غرب که در لایه‌های وسیع فرهنگی تمدنی، «نگاه ما»، «خط مشی ما»، «معماری»، «شهرسازی»، «تعریف ما از انسان»، «غایت» و «سیروسلوک» ما را تغییر داده است. اگر بخواهیم وارد یک حوزه فرهنگ تمدنی دینی مهدوی شویم، ابتدا باید به میزان آلودگی به فرهنگ تمدنی غرب و شناخت دقیق از آن و همچنین نقد این فرهنگ بپردازیم. ما غرب را نمی‌شناسیم و می‌خواهیم از آن بگذریم. در حالی که نمی‌دانیم میزان آلودگی ما به آن تا چه میزان است؟

شفیعی سروستانی با اشاره به وجود ۳ساحت متفاوت در زندگی، از «ساحت فرهنگی»، «ساحت تمدنی» و «ساحت فکری و نظری» در زندگی نام برد و افزود: از گذشته‌های دور همواره بین «حوزه تمدنی شرق» و «حوزه تمدنی غرب» تقابلی وجود داشته است و این رابطه همیشه مانند یک «الاکلنگ» بوده است. ایران و مسلمانان سال‌های سال، در حوزه فرهنگ تمدنی دست بالا را داشته‌اند اما در ۴۰۰ سال اخیر این اتفاق عکس شده است، مسلماً در این سال‌ها تعریف این تمدن از «انسان» و «هستی شناسی آن» نیزمتفاوت بوده «سبک و سلوک» متفاوتی داشته، «مبانی» و «مبادی معرفتی» آن هم مختص خودش بوده است، «معماری» متفاوتی داشته است و …

وی خاطرنشان کرد:هر «حوزه فرهنگی تمدنی» با تعریفی از انسان آغاز می‌شود. یعنی علما و اندیشمندانی شاخه‌های نظری آن را شکل می‌دهند وسپس «حوزه فرهنگی تمدنی» بر روی آن شکل می گیرد. بنابراین تفاوت حوزه های فرهنگی تمدنی، از «مبانی» و «مبادی» آغاز می‌شود. «مشرق زمین» از گذشته همواره محل اشراق بوده است، تعلق خاطر مردم شرقی به ماوراء، غیر قابل انکاراست هرچند خلوص آن متفاوت است. اما این فرهنگ اهل «اباحه»، «سکولاریسم» و «دنیامدار» نبوده است. نگاه آنها به انسان، انسانی آسمانی بوده است. در اروپا نیز «حوزه تمدنی دینی» تا ابتدای قرون وسطا، فرهنگ تمدنی مسیحی بوده است و بعد از آن این حوزه تمدنی تغییر کرده است. بنابراین حوزه فرهنگ تمدنی غرب کلا دگرگون شده است اما شرقی‌ها این تغییر کلی و کامل را طی نکردند چرا که تعلق خاطرهایی در گذشته خود داشتند.

نویسنده مهدوی گفت: غرب از قرن ۱۴ به مرور از «حوزه فرهنگی تمدنی مسیحی» خارج شد و به «حوزه تمدنی مُدرن» رسید البته با پشت پا زدن به حوزه فرهنگی تمدنی مسیحی. یعنی در طی ۴۰۰ سال «انسان غربی» به موجودی متجدد تبدیل شد که «جهان‌بینی»، «هستی شناسی» و «شیوه نگرش» او به عالم متفاوت شده است. او «مشخصات نظری» متفاوتی دارد؛ آلوده به سکولاریسم، اباحه گری و لیبرالیسم است. مستغنی از حاکمیت خداوند و قدرت طلب است. او هم در حوزه فکری و هم در حوزه فرهنگی و عملی، آلوده به اومانیسم است. به همین دلیل شما در غرب «تعارض کمتری» می‌بینید، «بحران کمتری» مشاهده می‌کنید. چون انسان غربی، با همین خط و مشی تربیت شده و رشد کرده است. اما در شرق در فکر، نظر و در مناسبات اجتماعی فرهنگی تعارض وجود دارد. مبانی و مبادی در غرب با شرق یکسان نیست اما چون انسان شرقی می‌خواهد مدرن باشد، پول می‌دهد شهر مدرن می‌سازد، لباس مدرن می‌پوشد، از معماری مدرن استفاده می‌کند، دنبال موسیقی مدرن است، در نتیجه دچار تعارض می‌شود. هرچند امروز خود غرب دچار معضلات بسیاری شده است.

وی ادامه داد: در مشرق زمین وضعیت این گونه است که عناصری از فرهنگ و آمیزه‌ای از گذشته و مدرنیته را به هم آمیخته اند. نه مطابق گذشته به عالم نگاه می‌کنند و نه مدرنیته را کاملاً پذیرفته اند. در واقع یک نوع استحاله فرهنگی رخ داده و «مناسبات» سکولاریزه شده است. ایران از زمان قاجار با غرب آشنا شد و جلودار آن نیز روشنفکران بودند. آنها از نحوه دگرگونی ها و تحولات مدرن بی‌خبر بودند و نسبت به ضرورت مبتنی بر فرهنگ دینی نیز غفلت کردند در نتیجه «انسلاخ فرهنگی»، «غرب زدگی» «ابتلا به مدرنیته ناقص» و «دوری از فرهنگ دینی در میان شان رخ داد. این مختص به ایران وعهد قاجار هم نیست بلکه ایرانی‌ها، عراقی‌ها، مصری‌ها و دیگر کشورهای مشرق زمین همه درگیر این مسئله هستند.

سروستانی با تاکید بر این که سیرغربی از وضع سنتی به مدرنیته «آرام»، «طبیعی» و در «یک بستر رام» اتفاق افتاده و با تجدید نظر در مبانی و مبادی درشرایط تاریخی خودشان، از وسطا گذشته و به رنسانس رسیده است. این زمان ۴۰۰ سال طول کشیده است. اما شرقی‌ها از جمله ایران به صورت عمومی مثل غربی‌ها این مراحل را طی نکرده‌اند. سیرآنها مرحله به مرحله نبوده است.

در سال های ابتدایی انقلاب اعتراض و تلاش برای اعتزال (رویگردانی) از آن فرهنگ تمدنی بیگانه، فقط در مردان ِعالی مقام، مانند امام و یاران ایشان شکل گرفته بود و به دنبال نوعی احیاگری بودند اما این احیاگری از کف جامعه شروع نشد. یعنی بازگشت به مبادی، مبانی و منابع حوزه فرهنگ دینی تنها در مردان عالی مقام اتفاق افتاد نه در عموم مردم کف جامعه.

وی تصریح کرد:حالا سوال این است که این بازگشت به مبادی و مبانی در حوزه فرهنگ دینی از کجا باید آغاز شود؟ این سوال یعنی ۴۵ سال چالش. این بازگشت، در جان احیاگران عالی مقام (امام خمینی و یاران نزدیکش) در جان خودشان اتفاق افتاده بود اما در کف جامعه محقق نشده بود. آن میل به تغییر ایجاد شده در مردم بخصوص جوانان، صرفا در اعتراض به ظلم و ستم و بی‌عدالتی و غیره بود نه در مقابل «تربیت»، «هستی شناسی»، «سیر و سلوک» و غیره. وقتی انقلاب پیروز شد آرمان و انگیزه‌ای که در دل رهبران و جوانان بود باید به واقعیت بیرونی تبدیل می‌شد.

مدیرموسسه فرهنگی مهدی موعود گفت: این آرمان وقتی در جان انسان اتفاق می‌افتد به صورت خودجوش بالا می‌رود یعنی ما تا سال ۵۷ این حرکت رو به سمت بالا را داشتیم چون میل به آرمانگرایی وجود داشت اما بعد از آن روی خط افق حرکت کردیم. سال ۵۹ با دفاع مقدس دوباره حرکت در مسیر آرمانگرایی و به سمت بالا زنده شد اما فقط در حیطه جبهه و جنگ نه در مناسبات سیاسی و اجتماعی کشور و نه در ساختار سیاسی اجتماعی. در این دوره ما گرفتار انواع غفلت‌ها شدیم از جمله غفلت از «شرایط تاریخی»، «غفلت از تحولات ۲۰۰ ساله» و «غفلت از مطالعات و تحولات فرهنگی». به عبارتی انقلاب فقط در بعد سیاسی اتفاق افتاد اما انقلاب فرهنگی محقق نشد. در جان انسان‌ها انقلابی رخ نداد.

شفیعی سروستانی در بخش دیگری از سخنان خود تصریح کرد: انقلاب نیازمند یک الگو و یک ایده بود که در مافی الضمیر انسان‌ها و در تاریخ این سرزمین ریشه داشته باشد. ما باید ایده‌ای ارائه می‌کردیم که هم توانایی فرهنگسازی داشته باشد و هم رویکرد آن به آینده باشد. اما به جای آن به سوی یک فرهنگ تمدنی مخلوط و ممزوج رفتیم. گاهی مناسبات غربی را اسلامیزه کردیم و گاهی دین را سکولاریزه کردیم در حالی که باید یک ایده برآمده از ذخایر فرهنگ شیعی که در تاریخ این سرزمین ریشه داشته باشد ارائه می‌کردیم.

وی خاطرنشان کرد: ما باید به استراتژی فرهنگ مهدوی می‌رسیدیم چون از یکسو ریشه در تاریخ ما دارد و از سوی دیگر آرمان خواهی و حرکت رو به بالا در آن به چشم می‌خورد. ولی ما از طرفی گرفتار بحران بودیم، از طرفی شیفته تکنولوژی در عین حال نوعی خودباختگی در مقابل غرب و غربزدگی هم داریم. از سوی دیگر از پتانسیل شگرف حوزه مهدوی غافل هستیم در حالی که با دشمنی دشمنان هم مواجهیم. بنابراین امروز تجدید حیات فرهنگی و تمدنی برای ما ضروری است. اصلاح دین و دنیا با رویکرد مهدوی نیز یک ضرورت اجتناب ناپذیر است. احیای عدالت در همه مناسبات حراست از مواریث فرهنگی سبک معرفت درباره امام زمان و جبران خلع تئوریک در مناسبات از نیازهای مهم این شرایط است

شفیعی با اشاره به وجود ۴ لایه جنگ و درگیری گفت: گاهی هم دشمن و هم سلاح دشمن آشکار است مانند ۸ سال دفاع مقدس. این ساده‌ترین نوع جنگ است. لایه دوم که ما درگیر آن هستیم این است دشمن آشکار است اما سلاح آن پنهان است در واقع جنگ پشت میزهای کنفرانس و سازمان‌های بین‌المللی اتفاق می افتد. یا همان جنگ سیاستمداران، که همواره وجود داشته و امروز نیز وجود دارد. لایه سوم جنگی است که دشمن آشکار نیست اما سلاح آن آشکار است یعنی شما دشمنی نمی‌بینید اما سلاح دارد سلاح او نقاشی، هنر، فیلم، سینما و …است یعنی جنگ درلایه فرهنگی است. و لایه چهارم که از همه مشکل‌تر و سخت‌تر است این است که هم دشمن و هم سلاح آن پنهان هستند. یعنی جایی که مبانی نظری شما را تغییر می دهند. مانند جنگ در مبانی اقتصادی، جامعه شناسی، نظام تعلیم و تربیت، و … که مبانی نظری و پایه‌های فکری جامعه را شکل می‌دهد و امروز فراماسونرهای جهانی این مبانی را شکل می دهند.

وی افزود: ما هیچ وقت از این چهارلایه، چهار جبهه در امان نبوده و نخواهیم بود. هرجامعه و هر ملتی در چند لایه جغرافیایی زندگی می‌کند ۱.جغرافیای خاکی ۲.جغرافیای سیاسی. ۳. جغرافیای فرهنگی و ۴ جغرافیای اعتقادی. همچنان که جغرافیای خاکی آسیب پذیر است و نیاز به قرارگاه و سرباز و مرزبان و … دارد جغرافیایی سیاسی و فرهنگی و اعتقادی هم نیاز به قرارگاه و سرباز و مرزبان دارد. جغرافیای فرهنگی ما یعنی سینما، صدا و سیما، هنرمند، عکاس که باید قرارگاه و سرباز متناسب با این جغرافیا را تربیت کرد. جغرافیایی اعتقادی هم همینگونه است. در تمام این جغرافیاها دشمن دشمنی خود را می‌کند و ما درهمه آنها نیاز به قرارگاه و سرباز داریم. درهر لایه‌ای باید قرارگاه‌ها و اسباب‌های متناسب برای جنگ و رویارویی با دشمن و همچنین مرزبان‌های آماده وجود داشته باشد. امروز دشمن به صورت آگاه مسلط و نافذ از چهار مجرا ورود پیدا کرده است در حالی که آن‌هایی که باید در این قرارگاه‌ها حاضر باشند یا غافل بودند یا مسلح نبودند.

آخرین اخبار