حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی سبحانی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی امروز ۲۰ اردیبهشت در پیش همایش تصوف، شاخصهها و نقدها گفت: تصوف در آغاز نه شیعه و نه سنی بود و مذهب نداشت ولی این به معنای اینکه بگوئیم هم شیعه و هم سنی بود، به دلیل اسناد تاریخی نمیپذیرم؛ زیرا سلاسلی که صوفیه درست کردهاند سابقه تاریخی ندارد و ساخته خود آنان است.
وی افزود: من زهد را مقدمه تصوف نمیدانم؛ زهد کاملا دینی اسلامی و از درون متن قرآن برخاسته و همه مذاهب اسلامی از جمله اصحاب ائمه(ع) نیز کتاب نوشتهاند؛ معتزله و اهل حدیث هم کتاب زهد دارند و هیچ نشانهای وجود ندارد که تصوف ریشه در زهد دارد البته حتما تصوف بر مبانی اسلامی روئیده و از این محیط استفاده کرده است اما نمیتوان ریشههای بیرونی تصوف را نادیده گرفت.
سبحانی بیان کرد: اگر قرار باشد منشأ دینی و اسلامی برای تصوف بشماریم؛ سیره رسمی تصوف اسلامی اول اهل حدیث و بعد اشاعره هستند.
وی با اشاره به مشکلات بنیادین تصوف عنوان کرد: تصوف از آغاز خود را خردستیز و خردگریز در نظر و عمل معرفی کرده است و میگوید هر چه را قطب مییابد عین حقیقت است و داوری دیگران به پای داوری آنان ارزشی ندارد و اگر او به گونهای سخن بگوید که عقلا و علما نمیفهمند اشکال از آنان است.
سبحانی عنوان کرد: این تفکر، خردستیزی را عنصر و پایه قرار داده است و هیچگاه صوفی زیر بار استدلال و برهان نرفته و نمیرود و حاضر نیست در بحث و گفتوگو هم حقیقتی را کشف کند و در نهایت نیز دریافت پیر و شیخ، ملاک است و سالکان باید دریافت خود را به او عرضه کنند و اگر او تایید کرد معتبر است که در واقع حقیقت را شخصی و باطنی کردن، مخاطره و لغزشگاه بزرگ در تاریخ تصوف است و مادامی که این مبنا هست مشکلات متعددی وجود خواهد داشت.
این محقق و استاد حوزه علمیه اظهار کرد: لغزشگاه دوم این گروه باطنگرایی و تاویل است؛ آنان نص را دارای معانی مختلفی میدانند و معتقدند هر کسی به اندازه خود دریافت خود از قرآن و روایت فهمی دارند و شما هم حق ندارید اعتراض کنید؛ زیرا قرآن، بواطنی دارد که من میفهمم و شما نمیفهمید، زیرا ربطی به الفاظ ندارد.
وی افزود: صوفیان از یک مقطع تاریخی مسئله ولایت را مطرح کردند که من بحث دارم که همان ولایت شیعه است یا نه؛ ولی فرض بگیریم پیوندی هم با ولایت شیعه دارد ولی طوری آن را تفسیر میکنند که جایی برای امام علی(ع) هم نمیماند؛ تعمیم ولایت در نظریه صوفیان و وصل آن به باطن حقیقت و نص، به این معناست که در هر گوشه این کشور کسی مدعی شود که من به حقیقت نص رسیدهام و کسی حق حرف زدن ندارد و اگر بزند باطل است، زیرا من به این حقیقت رسیدهام.
سبحانی با بیان اینکه هر کسی در هر گوشه ایران اعم از آیتالله و قطب میتواند مدعی شود که واصل من هستم اظهار کرد: مقوله تعمیم مهدویت در صوفیان باب شد که ریشه در تاویلگرایی و باطنگرایی دارد.
این محقق تصریح کرد: گاهی ما تصوف را پدیده تاریخی میدانیم ولی گاهی سخن در این است که تصوف میتواند الگوی معرفت ما باشد؛ بنابراین پایه معرفت شخصی درونی نمیتواند معیار حقیقت باشد؛ اطاعت محض در برابر قطب و ولی که اساس تصوف است بزرگترین لغزشگاه در مسیر حرکتهای سیاسی و اجتماعی است؛ زیرا واسطه ما با حقیقت عالم جز نص نیست و اگر نص در تفسیر بطن منحصر شد در این صورت پیر و مرشد قطبی می شود.
وی افزود: روش عارفان برای رساندن ما به حقیقت مطابق با روش انبیاء الهی نیست؛ البته ما عرفای فقیه معاصر را کار نداریم که اهل تشرع، نماز شب و حلال و حرام هستند؛ ولی کسانی که خود را شیخ میدانند کارشان سلوک محض است؛ این روششناسی دریافت حقیقت چه مبنایی دارد و نتایج سلوک صوفیان چه چیزی برای ما داشته است؟.
سبحانی گفت: آیا روش صوفیان زندگی اجتماعی توأم با اخلاق، عدالت، سیاست سالم، مقاومت در برابر دشمن و خصم و منطق اداره یک جامعه مسلمان و پیامبرانه و علوی است؛ از کجای ادبیات صوفیانه و معرفتشناسی آنان میتوانیم الگویی برای اداره کشور داشته باشیم؛ در مقابل این همه دشمن تا دندان مسلح که برای نابودی ما برنامه دارند.
وی افزود: مسامحه کردن و در پوشش عناوینی که برای ما مقدس است نباید اندیشه باطلی را تقدس ببخشیم.
سبحانی اظهار کرد: آیا نظام فکری صوفیانه و برنامه عمل آنان را میتوانیم الگو قرار دهیم و آیا بر فرهنگ اسلامی منطبق باشد یا تغایر وجود دارد؟.
وی افزود: بنیاد معرفتشناسی صوفیان، سلوک و دریافت شخصی است؛ لذا وقتی کسی اساس معرفت را بر این کار گذاشت معنایش این است که باب تاویل را واجب بدانیم.
حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی سبحانی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی امروز ۲۰ اردیبهشت در پیش همایش تصوف، شاخصهها و نقدها گفت: تصوف در آغاز نه شیعه و نه سنی بود و مذهب نداشت ولی این به معنای اینکه بگوئیم هم شیعه و هم سنی بود، به دلیل اسناد تاریخی نمیپذیرم؛ زیرا سلاسلی که صوفیه درست کردهاند سابقه تاریخی ندارد و ساخته خود آنان است.
وی افزود: من زهد را مقدمه تصوف نمیدانم؛ زهد کاملا دینی اسلامی و از درون متن قرآن برخاسته و همه مذاهب اسلامی از جمله اصحاب ائمه(ع) نیز کتاب نوشتهاند؛ معتزله و اهل حدیث هم کتاب زهد دارند و هیچ نشانهای وجود ندارد که تصوف ریشه در زهد دارد البته حتما تصوف بر مبانی اسلامی روئیده و از این محیط استفاده کرده است اما نمیتوان ریشههای بیرونی تصوف را نادیده گرفت.
سبحانی بیان کرد: اگر قرار باشد منشأ دینی و اسلامی برای تصوف بشماریم؛ سیره رسمی تصوف اسلامی اول اهل حدیث و بعد اشاعره هستند.
وی با اشاره به مشکلات بنیادین تصوف عنوان کرد: تصوف از آغاز خود را خردستیز و خردگریز در نظر و عمل معرفی کرده است و میگوید هر چه را قطب مییابد عین حقیقت است و داوری دیگران به پای داوری آنان ارزشی ندارد و اگر او به گونهای سخن بگوید که عقلا و علما نمیفهمند اشکال از آنان است.
سبحانی عنوان کرد: این تفکر، خردستیزی را عنصر و پایه قرار داده است و هیچگاه صوفی زیر بار استدلال و برهان نرفته و نمیرود و حاضر نیست در بحث و گفتوگو هم حقیقتی را کشف کند و در نهایت نیز دریافت پیر و شیخ، ملاک است و سالکان باید دریافت خود را به او عرضه کنند و اگر او تایید کرد معتبر است که در واقع حقیقت را شخصی و باطنی کردن، مخاطره و لغزشگاه بزرگ در تاریخ تصوف است و مادامی که این مبنا هست مشکلات متعددی وجود خواهد داشت.
این محقق و استاد حوزه علمیه اظهار کرد: لغزشگاه دوم این گروه باطنگرایی و تاویل است؛ آنان نص را دارای معانی مختلفی میدانند و معتقدند هر کسی به اندازه خود دریافت خود از قرآن و روایت فهمی دارند و شما هم حق ندارید اعتراض کنید؛ زیرا قرآن، بواطنی دارد که من میفهمم و شما نمیفهمید، زیرا ربطی به الفاظ ندارد.
وی افزود: صوفیان از یک مقطع تاریخی مسئله ولایت را مطرح کردند که من بحث دارم که همان ولایت شیعه است یا نه؛ ولی فرض بگیریم پیوندی هم با ولایت شیعه دارد ولی طوری آن را تفسیر میکنند که جایی برای امام علی(ع) هم نمیماند؛ تعمیم ولایت در نظریه صوفیان و وصل آن به باطن حقیقت و نص، به این معناست که در هر گوشه این کشور کسی مدعی شود که من به حقیقت نص رسیدهام و کسی حق حرف زدن ندارد و اگر بزند باطل است، زیرا من به این حقیقت رسیدهام.
سبحانی با بیان اینکه هر کسی در هر گوشه ایران اعم از آیتالله و قطب میتواند مدعی شود که واصل من هستم اظهار کرد: مقوله تعمیم مهدویت در صوفیان باب شد که ریشه در تاویلگرایی و باطنگرایی دارد.
این محقق تصریح کرد: گاهی ما تصوف را پدیده تاریخی میدانیم ولی گاهی سخن در این است که تصوف میتواند الگوی معرفت ما باشد؛ بنابراین پایه معرفت شخصی درونی نمیتواند معیار حقیقت باشد؛ اطاعت محض در برابر قطب و ولی که اساس تصوف است بزرگترین لغزشگاه در مسیر حرکتهای سیاسی و اجتماعی است؛ زیرا واسطه ما با حقیقت عالم جز نص نیست و اگر نص در تفسیر بطن منحصر شد در این صورت پیر و مرشد قطبی می شود.
وی افزود: روش عارفان برای رساندن ما به حقیقت مطابق با روش انبیاء الهی نیست؛ البته ما عرفای فقیه معاصر را کار نداریم که اهل تشرع، نماز شب و حلال و حرام هستند؛ ولی کسانی که خود را شیخ میدانند کارشان سلوک محض است؛ این روششناسی دریافت حقیقت چه مبنایی دارد و نتایج سلوک صوفیان چه چیزی برای ما داشته است؟.
سبحانی گفت: آیا روش صوفیان زندگی اجتماعی توأم با اخلاق، عدالت، سیاست سالم، مقاومت در برابر دشمن و خصم و منطق اداره یک جامعه مسلمان و پیامبرانه و علوی است؛ از کجای ادبیات صوفیانه و معرفتشناسی آنان میتوانیم الگویی برای اداره کشور داشته باشیم؛ در مقابل این همه دشمن تا دندان مسلح که برای نابودی ما برنامه دارند.
وی افزود: مسامحه کردن و در پوشش عناوینی که برای ما مقدس است نباید اندیشه باطلی را تقدس ببخشیم.
سبحانی اظهار کرد: آیا نظام فکری صوفیانه و برنامه عمل آنان را میتوانیم الگو قرار دهیم و آیا بر فرهنگ اسلامی منطبق باشد یا تغایر وجود دارد؟.
وی افزود: بنیاد معرفتشناسی صوفیان، سلوک و دریافت شخصی است؛ لذا وقتی کسی اساس معرفت را بر این کار گذاشت معنایش این است که باب تاویل را واجب بدانیم.