به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، در امتداد پرونده «آرمانشهر ملاصدرا» نشستی با حضور شریف لکزایی، دانشیار گروه فلسفه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در مؤسسه فکرت برگزار شد. در این نشست به موضوع «امکانسنجی حکمت متعالیه برای ساخت آینده» پرداخته شد؛ آنچه پیش روی شما فرهیخته گرامی است مشروحی از این برنامه است.
* صدرا چقدر میتواند در افقگشایی زمانه ما کمک بکند. و رهیافتی که حکمت متعالیه میتواند جلوی ما بگذارد تا بتوانیم این مسیر حرکت خودمان را تنظیم نماییم به چه میزان هست؟ آیا پشتوانههای فلسفی مثل ملاصدرا و مثل فارابی و غیره، یک ظرفیتی را میتوانند ایجاد نمایند که معضلات سیاسی و اجتماعی ما را حل نماید و بتواند یک ساختار اجتماعی را برای ما بنا نماید. برخی تلاش داشتند با داعیه فلسفههای مضاف این مسیر را طی نمایند و برخی دیگر هم با طرح بحث امتداد حکمت در تلاشند که این مسیر را حل کنند. ولی بعد از گذر این چند سال شاید این پرسش بتوانیم طرحش نماییم که حاصلی انگار یافته نمیشود و به نظر شما الان فرصت این نیست که یک بازاندیشی کنیم نسبت به این مسأله و به سمت دیگری گام برداریم؟ یا به تعبیر دیگر شاید آنچه که در غرب مدرن گذشته است که از فلسفه گذر کرد و بهسمت ساینس رفت، بهنظر میرسد که معمای فلسفه و علم، شاید هنوز مسأله جدی جامعه فکری ما باشد.
این طور که شما طرح فرمودید ما باید اساساً قبلتر و قبلتر برویم و از خیلی از چیزها صرف نظر نماییم. نزدیکترینش فکر میکنم خود انقلاب اسلامی باشد که ما توبه نماییم که چرا انقلاب کردیم و به هرحال چرا این همه مدت چهار دهه و بیش از چهار دهه کشور در یک تلاطمی گرفتار شده است و به سمت و سویی که روشن باشد یا یک آینده روشنی داشته باشد حرکت نمیکند.
این میتواند مطمح نظر باشد و یعنی ما مبدأ آغاز سخن را این قرار دهیم که آیا چه مقدار تلاش شدهاست و این تلاشها مکفی بوده و هست و کفایت میکند که ما را به سمت و سویی حرکت بدهد و آیا کسانی که در مصادر اجرایی هستند، آنها تلاشی دارند و از این منظر ورود میکنند یا خیر؟ اینها همه قابل بحث هستند.
همانطور که شما هم فرمودید تلاشهای خیلی خوبی شده است. البته خوب اگر ما یک سیر حالا تاریخی در این چهار دهه داشته باشیم، شما میبینید که همان دو سه ماه اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بزرگترین متفکر این انقلاب را از دست میدهید. این خسارت به نظرم بسیار زیادی بوده است که به انقلاب اسلامی وارد شد. حضرت امام فرمودند که آثار ایشان، آثار استاد مطهری، بلا استثناء آموزنده و مفید و مؤثر و خوب است. رهبر انقلاب فرمودند که ایشان ایدئولوگ انقلاب هستند. من معتقدم که استاد مطهری بهعنوان یک شخصیت اندیشمند و یک فیلسوف که در سایر زمینههای فکری هم ایشان دستی دارد و اشراف دارد. بهخوبی متوجه شده بود که پایههای فکری این انقلاب در کجا هست و از کجا باید آغاز کند.
این انقطاع حاصل شد. یعنی اینکه شما میفرمایید تلاشهایی شده است. حداقلش این است که این را بگویم که این تلاشها حداقل یک دهه بعد از شهادت استاد مطهری آغاز میشود. یعنی بعد از اینکه ما آن وضعیت سرزمینیمان به یک ثباتی میرسد. بعد از جنگ تحمیلی، حلقههای علمی و گروههای علمی در برخی از مراکز علمی شکل میگیرند. و اینها به صورت خودجوش اقداماتی را انجام میدهند. حالا امتداد به اصطلاح اجتماعی و سیاسی حکمت متعالیه یکی از طرحهای پژوهشی هست که حداقل در این دهپانزده سال اخیر، مقداری تمرکز بیشتری روی آن بوده است. من بهعنوان یک طرح فکری این را دنبال میکردم. قبل از این هم بحث اندیشه سیاسی و تأملاتی در باب تفکر سیاسی در آموزههای اسلامی به هر حال وجود داشته است و عزیزان و بزرگواران محققانی تلاشهای خوبی داشتهاند که امروز این تلاشها به نظرم یک عمق و گسترهی بیشتری پیدا کرده است.
اما بخش اجرایی ما هم زمان با این پیش نرفته است. یعنی بعد از جنگ وقتی که سازندگی دارد اتفاق میافتد ما میبینیم که مبانی نظری که میخواهد این سازندگی را ایجاد کند از دل این جامعه بر نمیآید و از دل انقلاب اسلامی برنمی خیزد. و خوب داستانی شد و ما را به اینجا رساند. یعنی نقطه خلأیی که من فکر میکنم وجود دارد، بهرغم تلاشهای فکری خوبی که در این حداقل دو سه دهه اخیر و حداقل در این دو دهه اخیر صورت گرفتهاست، در لایههای اداری و لایههای اجرایی و عملیاتی و حالا به تعبیری، اینها به موازات همدیگر پیش نرفتهاند و چه بسا در جهت عکس همدیگر حرکت کردهاند. یعنی به هر حال نشان میدهد که ما را به مقصود نمیرساند و چه بسا ما را دورتر میکند. یعنی هرچقدر ما بگوییم که مثلاً استاد مطهری این طور فرمودند و حضرت امام این طور فرمودند و خود مقام معظم رهبری را ببینید که ایشان فرمودند حضرت امام چکیده و زبده ملاصدرا هست و همین بحث امتداد سیاسیاجتماعی حکمت متعالیه را ایشان بهصورت جدی مطرح کردند که در مراکز علمی مثلاً پیگرفته بشود. این یک بخش قضیه است.
فکر میکنم که در این قسمت محققان و پژوهشگران ما به خوبی کار را جلو بردهاند و حداقل ما در یک نقطه قابل اتکایی رسیدهایم که بتوانیم مثلاً از نظریه دولت سخن بگوییم و از نظریه آزادی سخن بگوییم و مشابه این. شاید در ده سال قبل و پانزده سال قبل این مباحث را نداشتیم. اما به مرور زمان با تلاشهایی که شده است به هرحال ما به این سمت و سو حرکت کردهایم.
* حکمت متعالیه چطور میتواند نقش ایفا کند و چه ظرفیتی را دارد که بتواند به ما در امیدبخشی و یا به تعبیری در رؤیاسازی به ما کمک کند. اساساً امید با یک نقشه راه و یک رؤیایی همراه باشد. حکمت متعالیه چقدر به ما در این زمینه کمک میکند؟
آن جمعبندی که جنابعالی داشتید و بحث گسست نظر و عمل را مطرح فرمودید اگر من بخواهم از این نقطه آغاز کنم، ببینید که در حکمت متعالیه و در خود حکمت بحث و گفتوگو شدهاست که این حکمت بخش نظریش را بگیریم و این بخش در طی قرنها تفکر اسلامی و فلسفی که داشتیم برجسته شدهاست. این را بگیریم یا به بخش حکمت عملی هم باید توجه کرد و در پی این قرون چه مقدار به آن توجه شده است؟ این بحث مهمی است.
اگر به آثار خود ملاصدرا یعنی مثلاً به همان اسفار اربعه رجوع کنیم در همان ابتدای اسفار، ایشان وقتی که حکمت را تبیین مینماید تصورم این است که نگاه ملاصدرا به حکمت، هردو بخش را در برمیگیرد. یعنی هم بخش نظری و هم بخش عملی. یعنی توأمان داریم از یک مفهومی سخن میگوییم که بخش عمل در دلش هست. یک فرمایشی را حضرت استاد جوادی آملی داشتند و ایشان فرمودند که هر حکمت نظری، آن حکمت عملی را به همراه خودش دارد. هرچند که آن محقق و آن متفکر و آن صاحب نظر، وارد بحث حکمت عملی نشده باشد. اما خود ملاصدرا، تصورش این است که ما در حوزه حالا حکمت نظری به حقایق اشیاء برسیم. به معارف دست بیابیم. و در حکمت عملی تخلق به اخلاق الله پیدا کنیم. این را در ابتدای اسفار فرمودهاند که حکمت نظری این است که ما به کنه حقایق دسترسی پیدا کنیم و در حکمت عملی تخلق به اخلاق الله دست بیابیم و نصیب ما بشود و در این مسیر حرکت میکنیم.
اما نقشش چیست؟ آن رؤیا پردازی و آن نقشه راهی که به ما حکمت متعالیه میدهد این است که این حکمت باید هم نظام معاش ما را تنظیم بکند و تدوین بکند و انسجام بدهد و نظم بدهد. یعنی ما تصورمان این است که این مدعیات ما را و این فضای که در جامعه دارد میگذرد، همه را به صورت یک نگاه منسجمی در اختیار ما قرار میدهد. از طرفی نجات معاد را هم رقم میزند. یعنی این دو بعد باهم هستند. معاش و معاد، کنار هم هستند. و وقتی این اتفاق رقم میخورد، ما میبینیم که یک فضای مثلاً آن رؤیایی که شما از آن یاد میکنید، این رؤیا شکل میگیرد. البته در خود حکمت متعالیه، این تئوری پردازی شدهاست که در عالم خیال این اتفاق باید رقم بخورد. یعنی عالم خیال، عالمی است که هم فهمیها و همدلیها و همراهیها در آن صورت میگیرد. و حالا با توجه به مسیری که انقلاب اسلامی داشته است چه مسیری بوده است؟
من فکر میکنم که در این عالم خیال که این فضا را برای ما ترسیم کردهاست و برای جامعه و برای ایران و برای جهان اسلام و کلا کسانی که وجدانشان به هرحال برای انسانیت میتپد و برای ارزشها و فضایل میتپد، این یک فضایی را ایجاد کرده است. یک چیزی را ساخته است. یعنی ما وقتی که مثلاً عرض میکنم که به مراسم تشییع باشکوه پیکر شهدای خدمت نگاه میکنیم، خیلیها تعجب میکنند که چرا این همه جمعیت برای این مراسم آمدهاست. من میگویم که اینجا یک پیوندی برقرار میشود بین آنچه که خواست انقلاب اسلامی بودهاست. یعنی تحقق عدالت و آزادی و استقلال که در قالب و شکل جمهوری اسلامی است. این همدلی ایجاد میشود. این همفهمی ایجاد میشود که الان منافع ملی اهمیت دارند. الان مسأله ایران اهمیت دارد.
من فکر میکنم که این خیلی اهمیت دارد. یعنی اگر از این منظر نگاه کنیم، حکمت متعالیه را صرفاً یکسری انتزاعیات و یک ادبیات پیچیدهای نمیتوانیم تلقی کنیم و نباید هم تلقی کرد. و آنچه که ما از آن انتظار داریم و آنچه که نیاز داریم تا به آن بپردازیم این است که این مسیر زیست ما را شکل بدهد.
* شما فرمودید که حکمت متعالیه علاوه بر اینکه یک ظرفیتی را دارد و میتواند برای رؤیاسازی به ما ایدهپردازی کند و یک رؤیایی را برای ما ترسیم میکند. غیر از این در تفسیر و تحلیل پدیدههای اجتماعی را هم میتوان از حکمت متعالیه استفاده کرد. مثال خوبی را به همین تشییع شهدای خدمت زدید که با الهام از این دستگاه نظری میتوان پدیدههای اجتماعی انضمامی را هم تفسیر نماییم.
حالا غیر از این چیزی که من گفتم، در خود دیدگاههای فلسفی حکمت متعالیه مثلاً بحث جسمانی الحدوث و روحانی البقاء. حتی وقتی که نفس هم تحقق پیدا میکند، خلق و هستی بخشی این نفس بهواسطه خود جسم است. یعنی این روح و نفسی که تولید میشود یا خلق و هستی بهتعبیر درستتر، ایجاد میشود، این خلق و هستی بهواسطه این جسمانی بودنش است. یعنی از این جسم تولد پیدا میکند و تولید میشود. من به آن بحثهایی که راجع بهمناسبتهای حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی داشتیم، آنجا این بحث بیشتر مطرح میشود که اساساً اینطور تحولی چطور ایجاد میشود و ثانیاً با پشتوانه این حکمت چطور این را میتوانیم توضیح بدهیم و توجیه کنیم و تحلیل نماییم. و به عنوان یک پشتوانه از آن استفاده کنیم؟
در مجموعه مقالاتی که راجع به حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی در کتاب رهیافتی به انقلاب اسلامی توضیح داده شد. پس خود این از آغاز جسمانی هست. از بطن جامعه بهاصطلاح تولید میشود و پرورش پیدا میکند و از فضای میدان بروز و ظهور پیدا میکند. بنابراین حالا من اینجا یک اصطلاح دیگری را هم اخیراً بهکار میگیرم و آن بحث جسمانیالحضور هست. یعنی غیر از اینکه یک مسألهای ایجاد میشود و حادث میشود، حضور آن پدیده هم مهم است. حالا در انقلاب اسلامی تصورم این است که اقشار مختلف مردم اگر حضور داشته باشند و در تداوم این انقلاب و حیات این انقلاب هم هم چنان نقش آنها محفوظ باشد و آنهاحضور موثری داشته باشند.
این یکی از ارکان انقلاب اسلامی شمرده میشود. یعنی شما آن زمان میگویید که نمیتوانید اگر گفتید که یک گسستی ایجاد شده است. حالا غیر از بحث نظر و عمل که در آغاز به آن پرداختیم، در بین دولت و ملت یک گسستی ایجاد شده است. طبیعتاً این نافی آن چیزی است که این تولید کرده است. تناقض دارد با مسیری که انقلاب اسلامی دارد طی میکند. به نظرم از این مباحث استفاده میکنیم و این ظرفیت را حکمت متعالیه دارد که فضای این گونهای را توضیح بدهد و تحلیل کند و پویایی حکمت متعالیه به نظرم به همین وابسته است که آن بحث حرکت جوهری ارادی را اشاره نمایم که این حرکت در حوزه رفتارهای انسانی میتواند تحقق پیدا کند. میتواند مسأله باشد و میتواند مؤثر باشد.
غیر از اینکه حالا در عرصه طبیعی حرکت جوهری غیرارادی هم هست. آن در وجود انسان هم هست. اما تحولات سیاسی و اجتماعی در جامعه ما، متأثّر از آن تحول باطنی هست و حتی ظاهری هست و این جلوههای بیرونی دارد و جلوههای میدانی دارد و میتواند جامعه را به سمت و سوی دیگری پیش ببرد که متفاوت از چیزی است که قبلاً اتفاق افتاده است.
* ما میبینیم که در عرصه عمومی این نوع تحلیلهایی که مدعی هستند دستگاه نظری ملاصدرا میتواند در فهم وضعیت زمانه و اجتماعی خودمان به ما بدهد، احساس میشود که کم است. و احساس میشود که این نوع حرفها در فضای آکادمیک میماند و به عرصه کمتر کشیده میشود.
حالا در عرصه آکادمیک هم خیلی گفته نمیشود و ما هم که میگوییم طبیعتاً شاید برخی از اساتید نپسندند و بگویند که حکمت و فلسفه صدرا این را نمیگوید. اما من معتقدم که وقتی مقدمه اسفار را میخوانیم، این مقدمه یک اعتراض است. اعتراض به چه چیزی؟ اعتراض به وضعیت اجتماعی و اعتراض وضعیت فرهنگی و سیاسی است که یک متفکری مثل مثلاً ملاصدرا نمیتواند کار علمیش را انجام بدهد. تا چه برسد به اینکه بخواهد کار سیاسی بکند و یا بیاید و اثر سیاسی و اجتماعی داشته باشد. البته ملاصدرا این کار را کرده است. بعد از آن فراغتی که به هر حال در تبعید خودخواسته در کهک برایش به وجود میآید، یک دستگاه فکری تولید کرده است که این دستگاه فکری، میتواند هم چنان مصدر بحث و گفتوگوهای ما باشد و میتواند برخی از مسائل ما را توضیح بدهد یا به هر حال محملی برای بحث و گفت و گو باشد.
مثلا من به یک نکته دیگری اشاره میکنم. در همان ابتدای اسفار در مقدمه ایشان بحث حکمت را اینگونه پیش میبرند که کار حکمت ایجاد است. یعنی تولید باید کرد. یعنی باید سازندگی داشته باشد. یعنی کسی که منتسب به این حکمت است اولاً باید در درون خودش یک سازندگی داشته باشد و باید سازندگی ایجاد کرده باشد و باید خودساخته باشد. و ثانیاً این خودساختگی بتواند این نظام معاش و نجات معاد را رقم بزند. ما این مفاهیم را نمیتوانیم جدای از هم تصور کنیم. یعنی آن رؤیایی که شما فرمودید، ما جسم و روح را با هم میبینیم. ما سیاست و شریعت را با هم میبینیم. ما نظام معاش و معاد را با هم میبینیم.
همه این مفاهیم بهگونهای هستند و بهگونهای باید سامان پیدا کنند و ما بتوانیم از آنها در مسائل خودمان استفاده کنیم و مسائل خودمان را تحلیل کنیم که این منظومه خدشهدار نشود. اگر شما در مثلاً بحث جسم و روح یک چیزی فرمودید و بعد در شریعت و سیاست یک چیز دیگری فرمودید و در نظام معاش و نجات معاد، یک چیز دیگری فرمودید، اینجا دیگر میگوییم که این دستگاه اصلاً همبستگی و انسجامی ندارد. چه برسد به اینکه این جامعه و این انسان و این نظمی که در جامعه باید تحقق پیدا کند، این را بیاید و برقرار کند و توضیح بدهد.
بنابراین معتقدم که این مفاهیمی که حالا در حکمت متعالیه هست، این مفاهیم یک مفاهیم صرفاً انتزاعی واقعاً نیستند. و طرح ملاصدرا یا ایده ملاصدرا این نبود که صرفاً حالا یک اثری را بنویسد به اسم مثلاً اسفار اربعة. الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة العقلی. یا رسائل متعدد ایشان مثل شواهد الربوبیة. من حالا این را اشاره کردم، دو رساله دارد که به اسم شواهد الربوبیة است. یکی رساله الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکی که پنج مشهد دارد و مشهد پنجمش همین بحث سیاست و فلسفه سیاسی است عموماً در دانشکدههای فلسفه ما و در حوزههای ما به این بیتوجهی شده است. در گذشته بیتوجهی شده بوده است. حالا الان را نمیدانم. الان نمیدانم که در چه وضعیتی هست. اما بهصورت یک چیز حاشیهای به آن نگاه میشد.
یک تعبیر خیلی قشنگی استاد جوادی آملی دارند و فرمودند که ملاصدرا کشکول ننوشته است که مثلاً ما بگوییم که حالا بخش مشهد پنجم ایشان یک چیزی را اضافه کردهاست که این کارش مثلاً کامل بشود. نه! آن چهار تا مشهد قبلی همه مقدمهای است برای اینکه اینجا ما بتوانیم بگوییم که این نقش اجتماعیش چطور میشود؟ این نقش فرهنگی و سیاسیش چطور میشود؟ نقش فقهیش چطور میشود؟ نقش اقتصادیش چه میشود؟ این انسان را چطور ترسیم میکند؟ این به نظرم اهمیت دارد. حالا من اشاره کردم. یک رساله دیگری ایشان دارند که به نام شواهد الربوبیة است که 187 ابتکارش را ایشان و نوآوریش را ایشان مطرح مینمایند و راجع به همین صحبت میکند. حالا این تفاوتی است که این دو رساله دارند.
* طبق فرمایش شما اتفاقاً نوآوریهایی که صدرالمتالهین داشته است، فقط یکسری مفاهیم انتزاعی نبودهاست بلکه به تعبیری این مفاهیم در صحنه اجتماعی حضور دارند و اینها را باید بازتعریف کرد.
خود ایشان هم از این بحثها استفاده کردهاند. مثلاً کسر اصنام الجاهلیه را که ملاحظه میکنید، این رساله معروف شده است که ایشان میخواهد عرفان و عرفان نمایان را نقد کند. مرحوم آقای بیدار که خدا رحمتشان کند، این را ترجمه کردهاند و با عنوان عارف و عارف نمایان ترجمه کردهاند. ترجمه کسر اصنام الجاهلیه نیست و بهرغم زحمتی که این بزرگوار کشیده بودند اما خود عنوان اصلی کتاب خیلی گویا هست. ملاصدرا میخواهد یک بتهایی را بشکند. این کار هم تماماً اجتماعی است. شما مقدمهاش را بخوانید، دلایل نگارش این کتاب را نوشتهاست و بحثهای دیگری که دارد، کاملاً جریانشناسی میکند اجتماع خودش را و جامعه خودش را و راهکار ارائه میدهد که ما چطور از این مسیر عبور کنیم یا جامعه فراتر از این آسیبها بتواند حرکت بکند. یا رساله سه اصل ایشان باز به همین ترتیب است. یا مثلاً رساله ایقاظ النائمین ایشان که این رساله باز مورد توجه قرار نگرفته است اما بخشهای بهشدت اجتماعی دارد یا بهشدت بخشهای فکری و فرهنگی دارد که قابلیت بهرهگیری به آن در فضای اجتماعی هست.
من خاطرم هست که حالا این کتاب هم در دستم هست و رساله در جلوی چشم من هست که آنجا از دو تولد انسان سخن میگوید. یک تولد اول و یک تولد ثانی و ثانوی. تولد اول همین تولد مادی انسان هست و تولد طبیعی انسان هست. و اقتضائاتی که این تولد با خودش به همراه دارد. حالا در تعابیر دیگر من گفتم که این تعابیر باید با هم همخوان باشند و جسمانی الحدوث میشود. اما در ادامه باید به سمت و سویی حرکت بکند که تولد ثانوی رخ بدهد. تولد ثانوی میشود تولد معنوی. تولد علمی. تولدی که میتواند یک فضای جدیدی را در جامعه شکل بدهد. چون این انسان که فقط همین به اصطلاح ماده و نیازهای مادی که نیست که به همراه خودش اینها را میآورد و باید هم تأمین بشود. یعنی نکته مهمی که اینجا من باید به آن اشاره نمایم این است که در پیدایش یک تمدن وقتی که نیازهای مادی تأمین میشوند، یک گام مهمی برای حرکت به سمت یک تمدن هم برداشته میشود.
اینجا این نیازها باید تأمین بشوند. نیازهای اساسی و اولیه زندگی که مادی هم هستند. و بعد ما به سمت آن نیازهای معنوی که دارد حرکت میکنیم. در این بخش یا این بحث در آن رابطه شریعت و سیاست که ملاصدرا ترسیم میکند وجود دارد. به این جهت که ملاصدرا فرمودند که پایان سیاست، آغاز شریعت است. حالا من به تفکیک و تمایزی که آنجا بین سیاست و شریعت قایل میشود کاری ندارم. اما خود این تعبیر که پایان سیاست، آغاز شریعت است یعنی اینکه شما تولد اول و نیازهای مادی این انسان را و نیازهای اساسیش را تحقق ببخشید و اینها را تأمین نمایید و وقتی که تأمین شد حالا ما مسیر دیگری را هم طی میکنیم که مسیر معنا و معنویت و شریعت هست. و تولد ثانی اتفاق میافتد که این نگاه فرهنگی و یک نگاه فکری هست.
* برخی از انتقادات این نوع تفکر امتداد صدرایی مطرح میشود این است که در حکمت متعالیه ما همه چیز را در یک وحدتی میبینیم و اساساً این دستگاه نظری قابلیت سنجش و تحلیل و توضیح تکثرات را ندارد. این ایراد را خیلی در افهام و در فضای عرصه عمومی میشنویم. اما با این نکاتی که گفتید این مسأله را خوب توضیح دادید که این گونه نیست.
حالا این نکتهای که فرمودید که من برای همین تشییع بیسابقه یا تشییع گسترده و با شکوهی که برگزار شد، آنجا در همان هنوز خیلی فاصله نگرفته بودم از آن مراسم و یادداشتی نوشتم که وحدت در عین کثرت است. این را که ملاصدرا تئوری پردازی کردهاست. وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت، تئوری پردازی کردهاست و این یکی از مباحث مهم است که خود ایشان مطرح کردهاند و نظریه پردازی در این قسمت کردهاند و شما هم وقتی که میخواهید یک جامعه را اداره کنید، این جامعه واجد کثرات مختلف هست.
حتی در آن بحث جامعه کامل و غیرکامل که ایشان صحبت میکنند و سه نوع جامعه را متأثّر از فارابی ذکر مینماید؛ یعنی جامعه کوچک و یک کشور و یک محلهای که نگاه کنیم، یک کشور و بعد یک فضای منطقهای و یک حوزه در حوزه جغرافیایی کلانتر که وسطی میشود و آن میشود صغری و کوچک و این وسطی و میانه میشود و یک جامعهای که جهانی هست و عالم گیر است و میشود کامل. وقتی کمال پیدا میکند که همه این کثرات در آن وجود دارد و وجود داشته باشد. شما ببینید در هستی و طبیعت هم که نگاه میکنید، طبیعت واجد کثرت هست. اما همه اینها در یک وحدتی و یک همبستگی حضور موثری در عالم دارند و نقش در این عالم ایفاء میکنند. حالا در اداره یک جامعه، این جامعه خوب متکثر است و این جامعه متفاوت است.
اما هنر شما این است که بتوانید به این جامعه مفاهیم ارزشی و مفاهیم عالی و اخلاقی و انسانی را بهگونهای رواج بدهید که این روز به روز گسترده بشود و روز به روز بر عمقش افزوده بشود. نه اینکه تقابل ایجاد بنمایی. تخریب که خیلی راحت اتفاق میافتد. آن چیزی که مهم است و به هر حال نیاز هست که روی آن تأمّل بشود، ساختن هست که حالا ملاصدرا میگوید که کار حکمت و کار حکیم، تولید است. سازندگی است. شما اگر میخواهید که آینده خوبی داشته باشید و آرمانشهر خوبی داشته باشید، جامعه مطلوبی داشتهباشید، هنرتان باید این باشید که بتوانید از این کثرتها استفاده نمایید و در قالب یک اهداف مشترکی اینها بتوانند جمع بشوند. حضرت فرموند که یا این انسانها در دین مثل تو هستند یا در انسانیت. اگر این را ما مبنا قرار بدهیم همین جمله حضرت چقدر میتواند این به وحدت کمک کند. به پیشبرد جامعه میتواند زیاد کمک بکند.
* بهعنوان سوال آخر. آقای دکتر لکزایی شما چون مطالعات خودتان در حوزه علوم سیاسی و بهویژه ملاصدرا بودهاست، به نظر شما از اندیشه ملاصدرا چه رهیافتی را میتوانیم داشته باشیم تا آینده را توضیح بدهیم و بسازیم؟ چطور میشود آرمانشهر را ترسیم کرد و چه ابعادی میتواند داشته باشد؟ یا بهعبارت دیگر آن طرح ملاصدرا برای آرمانشهر ما برای اینکه بتوانیم یک چشماندازی را درست کنیم که جامعه طبق آن پیش برود چه مدل و چه ویژگیهایی دارد؟
نظرم ملاصدرا در مباحثی که دارد وقتی که به مسأله سعادت میرسد، مسأله سعادت را خیلی پررنگ و جامع مطرح میکند. من به نظرم میآید که اگر ما قائل بشویم که مثلاً آرمانشهری ملاصدرا دارد و اگر آرمانشهری در مدنظرش هست، این کجا خودش را نشان میدهد و در چه فضایی میتوانیم این را تحلیل کنیم؟ میتوان در مسأله سعادت که ایشان این را تقریر کردهاند این را ما متوجه بشویم. آنجا وقتی که سعادت را ایشان مطرح فرمودند و صحبت کردند، فرمودند که سعادت دو قسم هست: یا دنیوی است و یا اخروی است. اخروی هم که اینجا فرمودند منظور معنوی و معنایی هست. فرهنگی هست. و فکری به اصطلاح هست.
حالا آن دنیوی بودنش خودش دو تا قسم است: یا مربوط به خود جسم انسان میشود که ایشان آنجا میفرمایند که صحت و سلامتی و قوت و قدرت داشتن این فرد و اینکه این انسان ضعیف نباشد. و اینکه مربوط به فقط جسمش نیست. این مربوط به حوزه بیرونی یا به تعبیر ایشان خارجی هست. آنجا میفرمایند که اسباب معاشش فراهم باشد. و ما یحتاجی که لازم دارد اینها فراهم باشند. همان چیزی که من عرض کردم که در تولد اولی که اتفاق میافتد این بخش تولد اول هست. این تولد اول، جسمش باید سالم باشد و صحیح باشد و در قوت و قدرت باشد. و زندگیش هم یک زندگی قابل اعتنایی باشد. یعنی نیازهایش برآورده بشود. حالا آنجا حتی ایشان در خود جسم و خود انسان بحث حسن و جمال و اینها را مطرح میکنند و بحث زیبایی شناسی هم مورد توجه ایشان در همین بخش دنیوی که جسمی باشد و در بخش لوازم زندگی هم مطرح میشود.
و در بخش سعادت اخروی چطور؟ میگویند که دو قسم است: یا علمی است یا عملی. در بخش علمی میگویند که همین کسب معارف و حقایق و آگاهی از فضایل و رذایل است. من بشناسم که فضیلتها کدامها هستند و به آنهاعمل نمایم که در بخش دوم است. و رذایل کدامها هستند که از آنها اجتناب نمایم و یک آگاهی و بصیری نسبت به اینها داشته باشم. و یک بخش هم علمی میشود. یعنی فضایی که اینها را در خارج در رفتار با دیگران و در تعامل با دیگران من به کار میگیرم. این میشود آن بخش علمیش. من آراسته بشوم به این فضایل. باز ببینید که من میگویم که همان معنای حکمت عملی است که ایشان فرمودند و همان تخلق به اخلاق الله است که مفهوم سعادتی که ایشان ترسیم میکنند میتوان به مفهوم حکمت برگرداند که شما به معارف دست بیابید و تخلق به اخلاق الله بیابید. این سعادت انسانی است و این دو وجه مدنظر ایشان است.
حالا مسأله شقاوت هم همین است. رودرروی مسأله سعادت [مطرح میشود]. اگر شما بهدنبال آرمانشهری هستید، حتماً موضوع شقاوت هم مد نظر ما هست. وقتی که ما از شقاوت جسم سخن میگوییم یعنی با یک جسم مریض و ضعیف و غیرسالم مواجهه داریم. این نمیتواند خودش را مدیریت کند چه برسد به اینکه بخواهد یک جامعهای را مدیریت نماید. ما یحتاج اولیهاش فراهم نیست. از آن طرف هم بخش معارفش هم همین است. یعنی در بخش اخرویش که حالا یا علمی هست یا عملی است، باز معارف را و فضایل و ارزشها را نمیداند. و نسبت به اینها ناآگاه است و جاهل است. طبیعتاً عمل هم صورت نمیگیرد و به صورت مضاعفی دچار خطا و لغزش میشود.
اگر در یک جملهای بخواهم عرض کنم، به نظرم میرسد که بحث سعادتی که ملاصدرا مطرح میفرمایند، نقطه اوج یک جامعه است. یا نقطه تعادل یک جامعه است که وقتی که واجد اینها میشود، امکان حرکت و امکان سیر و سلوک و امکان تحرک و تعالی در آن به وجود میآید و این میشود آرمانشهر ملاصدرا و خوب ملاصدرا با تاکیداتی که دارد. یعنی با این توقع و این انتظاری که از حکمت در فرمایشات ایشان هست، به نظر میرسد که این را دارد فراهم میکند و این انسان را تحریض میکند و تحلیل میکند که به این سمت و سو حرکت کند و غیر از این هم نیست.
یعنی اگر حرکت جوهری ارادی را ما بپذیریم، حرکت جوهری ارادی همان تحول باطنی هست و تحول ظاهری است که در انسان اتفاق میافتد. اساساً طرح پژوهشی ملاصدرا انسان است. ملاصدرا در مورد انسان دارد فکر میکند و این واژه زیبایی که شما فرمودید که ملاصدرا میخواهد یک رؤیایی را برای انسان ایجاد نماید. این رؤیا با این منظومهای که ملاصدرا تولید کرده است به نظرم همخوان و همراه است و اگر به آن توجه کنیم، میتوانیم به بخشی از مسایل خودمان حداقل واقف بشویم و آنهارا در زندگی خودمان حداقل اجرا نماییم.
* بنابراین اگر بخواهیم واکاوی نماییم آرمانشهر ملاصدرا را باید یک بازنگری نسبت به کلیدواژه سعادت و سعادت اجتماعی داشته باشیم.
یعنی هم خود سعادت و هم مفاهیمی که در ضمن و ذیلش میآوریم و اینها را برجسته مینماییم و طبیعتاً این نگاه را توضیح میدهد و توضیح میدهد این دستگاه را که به هر حال این دستگاه فقط این نیست که ما امروز روز را نگاه کنیم و این دستگاه میگوید که دور دستها را هم ببینید و آن بحث انسانشناسی چهارگانهای که ایشان در رساله الشواهد الربوبیة دارند، آنجا این نگاه را دارند. انسان پروانهای که مطرح میکنند و انسانی که به حیوان کاملی مبدل شده است و انسانی که انسان فرهنگی از آن یاد بکنیم که در همین فضا قرار میگیرد.
یعنی واجد این معارف میشود و عامل به این معارف میشود و البته این نیازهای مادی زندگیش که در تولد اول هست را هم طبیعتاً برطرف کردهاست و اگر هم خلأیی هست تلاش میکند که آن را هم برطرف نماید و دائم در راستای تعالی، حالا بهتعبیری که مرحوم دکتر صدرا داشتند که برای ایجاد تعادل و ایجاد یک تعالی فکری و فرهنگی و مادی و معنوی حرکت میکند.
من برمیگردم به آن سوال و چالشی که در ابتدا مطرح کردید. ببینید مباحث خوبی تا الان در فضای امتداد سیاسیاجتماعی حکمت اسلامی شکل گرفتهاست. ولی این مقدار هم چنان به نظرم کفایت نمیکند. باید تلاشها بیشتر و بیشتر و مضاعف بشود تا ما بتوانیم نظریات سیاسی متناسب و نظریات اجتماعی و اقتصادی متناسب با جامعه خودمان را تولید نماییم. و طبیعتاً اینها با بحث و گفتوگو و نقد تکامل پیدا میکند و میتواند مسیر ما را مشخص نماید. و امیدواریم که جامعه علمی ما هرچه بیشتر به این مباحث توجه نمایند و این بخش اجرایی و میدانی و عملیاتی، اینها بتوانند به کمک این قصه بیایند. به هر حال جمهوری اسلامی اگر میخواهد در راستای انقلاب اسلامی حرکت کند باید به این آموزهها توجه بیشتری کنند.
به نظرم میرسد که اگر ما امعان نظری در این قسمت داشته باشیم و ارتباط بیشتری در این قسمت برقرار بشود، این خیلی به ما کمک میکند که تحلیل نماییم آنچه در جامعه ما میگذرد و این نقطه اتصال دولت و ملت با همبستگی بیشتری اتفاق میافتد.