در گفتگویی با دکتر علیاصغر پورعزت و دکتر محمدباقر عالی مطرج شد؛
سیر تطور نظریه حکمرانی
در آخرین جلسه از مدرسه پاییزه الهیات حکمرانی، شاهد گفتوگوی دکتر علیاصغر پورعزت (رئیس دانشکده حکمرانی دانشگاه تهران) و دکتر محمدباقر عالی (استاد مدرسه حکمرانی شهید بهشتی) در موضوع سیر تطور نظریه حکمرانی بودیم. در دهه 80 میلادی، چرخش از رویکردهای مبتنی بر قدرت متمرکز به رویکردهایی که سرمایه اجتماعی و گروههای مردمی را محور کار خود قرار میدهند، صورت گرفت. ما چنانچه بخواهیم به ساحت الهیات حکمرانی ورود کنیم، به ناچار باید تصور درستی از حکمرانی و سیر تطورات آن داشته باشیم.
به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامی در این جلسه ابتدا دکتر علیاصغر پورعزت رئیس دانشکده حکمرانی دانشگاه تهران به ارائه خود پرداختند که اهم مباحث آن در ذیل آورده می شود:
اولین تشکل انسانی منسجم، خانواده است که بعد از آن و با جمعشدن خانوادهها قبیله شکل میگیرد. اولین سازه سلسلهمراتبی، قبیله است که در رأس آن رئیس قبیله قرار دارد. در خانواده برای اولین بار شاهد تقسیم کار هستیم. با بیشترشدن جمعیت و گسترش قبایل، روستا شکل میگیرد و بعد از آن شهر. شهر سازه نسبتاً جدید حکمرانی است که دارای برج و بارو و تقسیم کار پیچیدهتری است. از منظر کلاسیک، امنیت اولین نیاز ضروری برای پیوستن به شهر بوده که بعد از آن بازار و آموزش و شکلگیری حرفهها قرار دارد. اولین سازه سیاسی بزرگ، سلطنت است. با بزرگترشدن سلطنت، ارتش شکل میگیرد و با زیادشدن پادشاهیها و توافق بین آنها، امپراطوری تشکیل میشود. اولین امپراطوری در ایران بوده (هخامنشیان).
در 100 سال اخیر، سابقه دانشگاهی در زمینه مدیریت که فارغ از جامعهشناسی و اقتصاد به این موضوع بپردازد، به رشته اداره (Administration) برمیگردد. در رویکرد سنتی، بوروکراسی و قواعد از اهمیت بسزایی برخوردار بود. در سال 1968 والدو با نگرانی از آنچه به سر رشته اداره میآید، فراخوانی میدهد و اولین نشست مینوبروک اول را شکل میدهد که در آنجا نقدهای متعددی به رشته اداره وارد میشود. برابری اجتماعی یکی از مهمترین نقدها بود و اینکه صدای مردم باید شنیده شود. اگر تز را اداره عمومی (Public Administration) بگیریم و آنتیتز این جریان را اداره عمومی نوین (New Public Administration) بدانیم، آنگاه سنتز نظریه مدیریت نوین (New Public Management ) خواهد بود.
تفاوت بین New Public Administration وNew Public Management این است که اولی دارای رویکرد ارزشمدار و عدالتمدار است و دومی دارای رویکردهای بازارگرا و گرایش به بخش خصوصی است؛ به همین دلیل این ایده از طرف بخش خصوصی بصورت شدیدی حمایت میشود. بعد از آن، حکمرانی خوب (Good Governance) توسط بانک جهانی مطرح و پشتیبانی شد. در دوره کلینتون نظریه حکومت کارآفرین و باز آفرینی حکومت شکل گرفت. توسعه فناوری از حکمرانی الکترونیک حمایت میکرد. یکی از نقدهایی که به این نظریات وارد است، این است که نتوانستند پاسخگوی نیازهای انسانها مخصوصاً از لحاظ اخلاقی باشند. ولی نکتهای که نباید از آن غافل بود این است که اساساً انتقال از حکومت به حکمرانی به این دلیل انجام شد که مشارکت ذینفعان گوناگون به رسمیت شناخته شود و تبعیت از دموکراسی محترم دانسته شود.
در سال 1390 نظریه حکمرانی متعالی توسط دکتر پورعزت مطرح شد که مدعی است باید 4 اصل با محوریت انتخاب مدنظر قرار گیرد:
1. جدیت در انتخاب
2. آگاهی در انتخاب
3. استقلال در انتخاب
4. استمرار در انتخاب
نکته پایانی و قابل توجه اینکه حکمرانی به ما میگوید تصمیماتی که گرفته میشود، چون دایره تأثیر آن گاهی از نسل فعلی فراتر میرود، باید هوشمندانهتر و با نگاهی وسیعتر انجام بگیرد. این را باید در نظر داشت که در پاسخ به نسلهای آینده چه خواهیم گفت اگر در امر مقدس حکمرانی کوتاهی کنیم؟ هر کس در این امر کوتاهی کند، وظیفه خود را در قبال جامعه انجام نداده است. والدو میگوید: «آنگاه که درباره اداره سخن میگویید، هشیار باشید؛ چرا که اداره با سرنوشت تعداد زیادی از انسانها سروکار دارد.»
سپس دکتر محمدباقر عالی استاد مدرسه حکمرانی شهید بهشتی به طرح دیدگاه های خود پرداختند که اهم آن در ذیل آورده می شود:
حکمرانی از جنس حکمت عملی است، چون ناظر به چگونی مواجه صحیح با مدیریت عمومی است.
اگر بخواهیم کمی تاریخی به موضوع نگاه کنیم، باید اینگونه بحث را مطرح کنیم که جنگ جهانی دوم باعث تأسیس سازمانهای بینالمللی مثل بانک جهانی و غیره به هدف ارائه کمکهای توسعهای شد که در اولین وهله باعث بازسازی اروپای غربی شد و بعد از آن به سراغ رشد و توسعه کشورهای توسعهنیافته رفتند. در دهه 80 میلادی، بانک جهانی با این مسئله مواجه شد که چرا برنامههایی که برای دولتها و اداره عمومی ارائه میدهد، در اجرا با موفقیت همراه نمیشود؟ قبل از آن، این نگاه تضعیف شده بود که دولت باید همهکاره و متکفل رفاه عمومی باشد. پس New Public Management در پاسخ به عدم توانایی دولت در ایجاد رفاه عمومی به منصه ظهور میرسد و مبنایش این است که بخش خصوصی با مکانیزم قرارداد، خدماتی که به عهده دولت بود را به عهده بگیرد(باید توجه داشت که هنوز امور به دست دولت است ولی دولت آن را به بخش خصوصی میسپارد). مطرحشدن ایده حکمرانی خوب به این دلیل بود که برای رسیدن به توسعه (مانند کشورهای توسعهیافته) نیاز به حکمرانی خوبی هستیم که کشورهای توسعهنیافته بتوانند مسیر توسعه را طی کنند.
مهمترین تفاوت بین رویکرد حکمرانی نوین با آنچه قبل از آن آمده بوده، در چگونگی نقشآفرینی کنشگران در کارکردهاست. به این صورت که در پنج مرحله طراحی، تدوین، پیادهسازی، اعمال و اجرا، کنشگران در تمام یا بخشی از این وظایف دارای نقش مستقلاند. حتی در حکمرانی نوین در تعیین اهداف و چگونگی بهرهگیری از نظرات سایر کنشگران هم تفاوت وجود دارد.
در حکمرانی همنوردانه برای مواجهه با مسائل عمومی – چه کوچک، چه بزرگ – دولت باید از توانمندیهای سایر کنشگران برای شناسائی، احصای راهحلها، اجرای راهحلها و ارزیابی بهرهمند شود.
در ادبیات حکمرانی، دو برداشت از حکمرانی نوین وجود دارد:
1. قرائت اول از تفسیرگراها است که معتقدند هرجا حکم و حکمپذیری وجود دارد، ما حکمرانی خواهیم داشت.
2. قرائت دوم بر این باور است که حکمرانی فرایند نیل به اهداف است. به تعبیری حکمرانی فرایند راهبری یک قلمرو از طریق کارکردهای حکمرانی به سمت اهداف جمعی مشترک در بستر نظام ارزشی مشترک است.
نکته آخر اینکه انقلاب اسلامی ما، این مطلب را در دانش اداره به اثبات رساند که مردم به تنهایی قابلیت نقشآفرینی در ساحت اداره و مدیریت سرنوشت کشور را دارند.
منبع:
روابط عمومی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
مدرسه پاییزه الهیات حکمرانی, اخبار پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی
|