|
توسط پژوهشگر حوزه عدالت تشریح شد؛
حجاب و چالش ادراک عدالت جنسیتی
مصادیقی از حجاب که منطبق با مسألهی عفاف نیستند همچنان نیازمند توجیه هستند و اگر این موارد توجیه نشوند، مسألهی عدالت جنسیتی با چالش مواجه خواهد شد.
به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی ، نشست «از الهیات اجتماعی تا ارشاد اجتماعی» با موضوع «حجاب» در دانشگاه باقرالعلوم علیهالسلام در دهم مهرماه برگزار شد. در این نشست چند تن از اساتید و پژوهشگران مطرح کشوری به بیان نظرات خود در موضوعات اشاره شده پرداختند. در این جلسه، دکتر مهدی شجریان، عضو گروه عدالت اجتماعی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی دربارۀ موضوع «حجاب و چالش ادراک عدالت جنسیتی» صحبت کردند که مشروح آن در ادامه از نظر شما میگذرد:
بخش چهارم – سلبریتیهای ایرانی و مدیریت روایتها
تفصیل بحثی که خدمتتان ارائه خواهم کرد در مقالهای با عنوان «فلسفههای حجاب و عدالت جنسیتی» در شمارهی ۳۷ نشریهی اسلام و مطالعات اجتماعی منتشر شده است. عنوان بحثی که باید ارائه کنم «حجاب و چالش ادراک عدالت جنسیتی» است. گمان میکنم در اینجا باید پنج نکته اصلی بیان شود:
نکتهی اول در تعریف عدالت جنسیتی است که در سنت اسلامی ما تعریف قابل قبولی میتواند پیدا کند که با تعریف رایج در ادبیات فمنیستی طبیعتاً تفاوت دارد و آن مقصود بنده نیست؛ یعنی برابر جنسیت در مقابل سکس را اراده نمیکنم؛ بلکه مقصودم از عدالت، عدالت استحقاقی است و مقصودم از جنسیت هم دوگانهی اصیل زن و مرد است. بنابراین عدالت جنسیتی به معنای وصول یا اعطای حق به هر یک از زنان و مردان است؛ یعنی در جامعهای که زنان و مردان زیست میکنند به حقوق شایسته و بایستهی خود واصل شوند.
نکتهی دوم این است که ما عدالت جنسیتی و بهصورت عامتر عدالت را باید در دو سطح مورد مطالعه قرار دهیم. یک سطح، سطح واقعی است یا به تعبیر طلبگی عدالت در مقام سکوت و سطح دیگر سطح ادراکی است؛ یعنی عدالت در مقام اثبات و آن باوری که در ذهن افراد نسبت به بود و نبود عدالت شکل میگیرد. در سطح واقعی، ما برابری را شرط تحقق عدالت نمیدانیم و عدالت در سطح واقعی در مورد حقوق و تکالیف گاهی مقتضی برابری است و گاهی مقتضی عدم برابری است؛ اما در سطح ادراکی قصه کمی متفاوت میشود که باید به آن توجه داشت. در سطح ادراکی برابری اصل است و نابرابری خلاف اصل است. اصل به این معنا که مادامی که دلیل ناموجهی بر نابرابری ارائه نشود، مقولهی ادراک عدالت با شکست مواجه میشود و دچار اختلال میشود؛ لذا وقتی تکلیفی نابرابر یا حقی نابرابر بین زن و مرد وجود دارد، ما در مقام توجیه و تبیین چرایی این نابرابری خیلی قوی باید کار کنیم تا اقناع اندیشه بهصورت کامل شکل بگیرد و این خلاف اصل را ذهنها در سطح عدالت ادراکی میتوانند بپذیرند.
نکتهی سوم این است که مقولهی حجاب بهعنوان یک واجب شرعی، تکلیفی نابرابر بین زن و مرد است که از حیث فقهی هم مسلم است. مستحضر هستید که از لحاظ فقهی پوشش تمام بدن غیر از وج و کفین بنابر فتوای مشهور فقهای متأخر واجب است؛ اما چیزی که بر مرد چیزی واجب است صرفاً پوشش عورتین است و مازاد بر پوشش شرمگاه به حکم ثانوی بر مرد واجب میشود؛ یعنی در فضای وجود مفسده یا ریبه واجب میشود. در حکم ثانوی زن و مرد تفاوتی ندارند؛ بلکه هر جا که مفسده باشد پوشش بر زن و مرد واجب است، به هر میزان؛ اما در حکم اولی تفاوت بسیار گسترده است و بر زنان تمام بدن غیر از آن استثنای مشهور؛ اما بر مردان فقط پوشش عورتین واجب است؛ لذا ما در مواجههی با این تکلیف متمایز، فلسفههایی که برای اقناعسازی اندیشه تبیین میکنیم، خیلی فلسفههای دقیقی باید باشد.
نکتهی چهارم این است که آنچه که من در پنجاه منبع چهل سال اخیر و کمی قبلتر از آن، پژوهش کردم، فلسفهی حجاب حول چهار محور میچرخد و مازاد بر این چیزی مطرح نمیشود. این چهار محور هم همان چهار محوری است که مرحوم شهید مطهری در «مسألهی حجاب» و یادداشتهای خود ذکر کردند که در واقع مانیفستی برای فلسفهی حجاب بوده و بعد از ایشان، دیگران هم همین را گفتهاند. آن چهار محور موجود عبارت است از: ۱- آرامش روانی برای خود افراد و تحت عنوان فایدهی فردی از آن یاد میکند. به این معنا که حجاب باعث میشود که فرد شهوتهای جنسی خود را کنترل کند و خودش از حیث اجتماعی به یک آرامش روانی برسد. ۲- فایدهی دومی که ایشان مطرح میکند تحکیم نظام خانواده است. به این معنا که حفظ حجاب باعث میشود که تمایلات جنسی کنترل شود و آستانهی رضایتمندی در ارتباط جنسی کنترل شود و خانواده از این طریق مستحکم شود. ۳- فلسفه یا فایدهی سومی که ایشان ذکر میکند اجتماعی است و آن تقویت نیروی کار در عرصهی حیات اجتماعی است. ۴- چهارمین فایدهی حجاب از نظر ایشان حفظ حرمت زن است. عمدتاً منابع پژوهشی حول همین چهار محور میچرخند. گاهی تعابیر عوض میشود؛ ولی لب کلام و اصل مطلب همین چیزی است که شهید مطهری فرمودند.
آخرین نکتهای که میخواهم عرض کنم که شاید کمی بیشتر نیازمند توضیح باشد این است که این فلسفههای موجود در نهایت چیزی را که توجیه میکنند، بحث عفاف اخلاقی است و در توجیه این تمایز فقهی گسترده چندان موفق نیستند و این مسألهای است که باید برای آن چارهاندیشی جدی صورت بگیرد و الّا همچنان ادراک عدالت جنسیتی با چالش مواجه خواهد شد. عفاف به معنای کنترل امیال جنسی، مقولهای اخلاقی است. در واقع یک ملکه و حالت اخلاقی درونی است که ظهور و بروز اجتماعی آن در جوامع، متغیر و متفاوت است؛ اما حجاب یک تکلیف کمی معین بیرونی است و نسبت بین دو مقولهی عفاف و حجاب (البته مشروط بر اینکه مظاهر و بروز عفاف را در خارج در نظر بگیریم)، نسبت این بروزات خارجی عفاف و حجاب شرعی، عموم و خصوص من وجه است؛ یعنی مثلاً اگر سه زن را تصور کنیم، میتوانیم بانویی را تصور کنیم که هم محجبه است و هم عفیفه. میتوانیم بانویی را تصور کنیم که عفیفه است؛ اما محجبه نیست؛ یعنی حدودات شرعی را رعایت نمیکند؛ اما عفیف است. این مرز پوشش که میتواند ظاهر مسألهی عفاف باشد بسیار فرهنگپیچ است و در فرهنگهای مختلف، متفاوت است. در جامعهی ما وجود دارد. میتوانید از مرزهای ایران فراتر روید و نگاه گستردهتری داشته باشید؛ مثلاً الآن در هندوستان میلیونها زن حجاب شرعی ندارند؛ ولی نمیتوان اینها را غیر عفیفه دانست. در ایران اسلامی خودمان نیز ما در شالیزارها زنهایی را داریم که حجاب شرعی ندارند. من با شمالیها این مسأله را در میان گذاشتم، قصههای عجیبی را تعریف میکردند. زنان کشاورزی که در شالیزارها دست، پا و موهایشان بیرون است؛ اما حافظ قرآن هستند، مادر شهید هستند و نماز اول وقت میخوانند. مثلاً در بین قوم کرد هستند زنانی که حجاب شرعی را رعایت نمیکنند و در عرف خودشان این کار بی عفتی نیست. ما نمیتوانیم اینها را به بی عفتی متهم کنیم؛ به معنی کسی که شهوات و امیال جنسی خود را مدیریت نمیکند. عکس این مورد قابل تصور است؛ یعنی ما میتوانیم زنی را تصور کنیم که حجاب شرعی دارد؛ اما مرزهای عفاف را رعایت نمیکند. وقتی نسبت بین دو مقولهی عفاف و حجاب تساوی نیست و نسبت عموم و خصوص من وجه است، ما در مادهی اجتماع به چالش برمیخوریم؛ یعنی ممکن است زنی بگوید: بخشی از موی من بیرون است و این این فوایدی که شما میگویید نهایتاً عفاف را توجیه میکند و عفیف در منطقهی ما در این میزان از پوشش شرعی تعریف نمیشود. اینجا است که فلسفههای ما شکست میخورد. خود فقهای ما هم به این مسأله تصریح کردهاند و ما در مقاله به آن پرداختیم. خود صاحب عروه در متن عروه آورده است که مواقف و محدودیتهایی که در فقه بین زن و مرد تعریف شده است، تعبدی است؛ یعنی نمیتوان برای آن فلسفه بیان کرد؛ مثلاً دختر و پسری که از کودکی با هم بزرگ شدهاند؛ پسر را از پرورشگاه آوردهاند و به لحاظ شرعی با هم نامحرم هستند، شکی نیست که حدود شرعی بین آنها باید رعایت شود؛ اما آیا میتوان بگوییم اینجا اگر حجاب رعایت نشود نظام خانواده مخدوش میشود؟ کنترل روانی به هم میریزد؟ ما دربارهی این توجیهات مثالهای نقد فراوان داریم؛ لذا خود آقایان هم میگویند: این موارد در حد حکمت است نه علت. وقتی شد حکمت دیگر حکم شرعی دائر مدار حکمت نیست. حکمت یک ملاک منضبطی نیست که بر تمام مصادیق خود سایه بیفکند و ما نمیتوانیم با تکیه بر خصوص اینها مقولهی حجاب را توجیه کنیم. اینجا است که ما باید به سوی قرائتی تعبدی حرکت کنیم؛ یعنی این را تصریح کنیم که خیلی از مصادیق حجاب که باید رعایت شود و در لزوم شرعی آن هم شکی نیست، تعبد شرعی بر این مسأله سایه افکنده است؛ ولی در ادبیات اقناعی ما بهنظرم این مسأله کمتر مورد توجه قرار گرفته شده است. بهنظرم در ادبیات ما این ظرفیت وجود دارد که ما از ادبیات تعبد هم در مسألهی لزوم حجاب بهره بگیریم که کمتر مورد توجه بوده است.
چالشی که عرض کردم که باید در مورد آن فکر شود و در مقاله هم نکات راهحلی را ارائه دادم؛ ولی همچنان باید در مورد آن فکر کرد، بهصورت خلاصه این است: فلسفههای مشهور و رایج برای حجاب نهایتاً عفاف را توجیه میکنند. مصادیقی از حجاب که منطبق با مسألهی عفاف نیستند همچنان نیازمند توجیه هستند و اگر این موارد توجیه نشوند، مسألهی عدالت جنسیتی با چالش مواجه خواهد شد.
منبع:
پایگاه فکرت
الهیات اجتماعی, ارشاد اجتماعی, اخبار پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی
|
|