در «معرفتشناسی لورنس بنجور» مطرح شد:
نقد و بررسی مهمترین شاخصههای نظریه معرفتشناسی لورنس بنجور
نشست تخصصی «معرفتشناسی لورنس بنجور» در تاریخ شنبه 8 خردادماه 1400 در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در این نشست که با ارائه فاضل ارجمند آقای عیسی موسیزاده، دبیر تحریریه فصلنامه نقدونظر برگزار شد، مهمترین مؤلفهها و شاخصههای نظریه معرفتشناسی لورنس بنجور بررسی و نقد شد. در این نشست علمی برخی استادان معرفتشناسی و نیز دانشجویان علاقهمند به مباحث معرفتشناسی نیز حضور داشتند.
ارائهدهنده: عیسی موسیزاده، دبیر تحریریه های نقد و نظر و Theosophia Islamica
خلاصه نشست «معرفت شناسی لورنس بونجور»:
در این نشت بیان شد که لورنس بونجور در دوره نخست فکری خود به انسجام¬گرایی روی آورده بود و تحت تأثير قیاس دو وجهی سلارز، داده تجربی را اسطوره می¬دانست؛ در ادامه با ملاحظه نواقص و کاستیهای انسجامگرایی، به تدريج از آن فاصله ميگيرد و به نوعی مبناگرایی سنتی و درونگرایانه روی ميآورد. وی در رد ايراد سلارز به مبناگرایی، نشان می¬دهد که نوعی مواجهه مستقیم ميان واقعیت غیر مفهومی و مفهومی که توصیف کننده آن واقعیت است، اتفاق می¬افتد و چنین مواجههای صرفاً زمانی ممکن است که واقعیت مورد بحث خود حالتی آگاهانه باشد و توصیف مورد بحث به مضمون آگاهانه آن حالت تعلق گیرد. به این ترتیب تجربه غیر مفهومی میتواند توجیهی برای باورهای راجع به خود مضمون تجربه شده به دست دهد و دیگر نمی¬توان گفت که داده تجربی یک اسطوره است و هیچ نقش توجیهی نمی¬تواند داشته باشد. در واقع وی با تکیه بر مواجهه مستقیم ميان جنبه غیر مفهومی و توصیفات مربوط به آن، توانست راهی مبناگرایانه برای برونرفت از مسئله تسلسل معرفتی ارائه نماید. اما در ادامه به نظر بونجور، منبع توجیه معرفتی منحصر در داده تجربی نیست و برای توجیه باورها نمیتوان صرفاً به تجربه اکتفا کرد، چرا که در این صورت یا باورهای موجه بسیار محدود خواهند بود و یا حتی ممکن است هیچ باور موجهی وجود نداشته باشد. از نظر او تنها در صورتی میتوان به گسترش باورهای موجه امیدوار بود که به نقش توجیهی شهودهای عقلی نیز توجه شود و لذا نه تنها بر نقش توجیهی شهود عقلی تأكيد می-کند، بلکه بر اهمیت و تقدم منطقی شهود عقلی نیز تأكيد دارد و عقلانیت باورهای تجربی را نیز نهایتاً متوقف بر توجیه حاصل از شهودهای عقلی می¬داند. به این ترتیب است که در نظام معرفتشناسی بونجور، شاهد بنا شدن ساختار معرفت بر دو پایه شهود عقلی و داده تجربی هستیم.
بونجور با پذیرش امکان شهود عقلی و تأكيد بر توجیه پيشيني، ابتدا از تجربهگرایی افراطی فاصله ميگيرد و در ادامه با توجه به اينكه توجیه پيشيني را منحصر در گزارههای تحلیلی نميداند از تجربهگرایی معتدل نیز جدا ميشود و به این ترتیب در برابر دیدگاه تجربهگرایی، از دیدگاهی عقل¬گرایانه دفاع ميكند که بر اساس آن بصیرت پيشيني یک مبنای واقعی برای معرفت به شمار می¬آید و شهود عقلی را منبع بنیادین توجیه پيشيني محسوب می¬کند. وی توضیح میدهد که در شهود عقلی، ما اوصاف ضروری واقعیت را به طور مستقیم مشاهده می¬کنیم و مشاهده اينكه یک گزاره، وصفی ضروری از واقعیت را بیان میکند، می-تواند توجیه کننده آن گزاره باشد و توجیهی معرفتی به شمار آيد و کسی که پیوندهای ضروریِ ميان واقعیتها را درک نکند، اساساً توان اندیشیدن را هم نخواهد داشت.
البته بونجور نه در خصوص توجیه پسیني و مربوط به داده تجربی و نه در خصوص توجیه پيشيني و مربوط به شهود عقلی، امکان خطا را نفی نمی¬کند و لذا یک اعتدالگراي کامل است و باورهای پایه را خطاپذیر می¬داند. از نظر وی از سويي آگاهی سازنده از مضمون یک باور باید خطاناپذیر باشد، صرفاً به این دلیل که واقعیت یا موقعیت مستقلی در میان نیست که این آگاهی نسبت به آن خطا باشد؛ اما «خطاناپذیریِ آگاهیِ ذاتی» شامل فراباور دریافتی نمیشود و هنوز این امکان وجود دارد که کسی در ادراک دریافتیِ باور خود دچار خطا شود، یعنی باور درجه دومی داشته باشد که مضمون آگاهی ذاتی یا سازنده را که سازنده باور درجه اول است به درستی نمایش نمی¬دهد و از سوي دیگر دو تمایز پيشيني- پسیني و ضروری- ممکن هرچند به هم مربوط هستند، اما معنی و کاربرد كاملاً متفاوتی دارند. تمایز پیشیني- پسیني تمایزی معرفتشناختی است که به شیوه توجیه معرفتی مربوط است، اما تمایز ضروری- ممکن تمایزی متافیزیکی است که به نسبت یک گزاره به شیوه¬هایی که جهان می¬توانست به آن شیوه¬ها تحقق یابد مربوط است. به این ترتیب این دو تمایز یکسان نیستند و لذا اينكه گزاره¬ای از توجیه پيشيني برخوردار است، به هیچ وجه بیان کننده این نیست که چنین گزاره¬ای از صدق ضروری نیز برخوردار است و امکان کذب ندارد.
نکته پایانی که در خصوص معرفت¬شناسی بونجور باید مورد اشاره قرار گیرد این است که وی با تأكيد بر مواجهه مستقیم ميان جنبه غیرمفهومی واقعیت و توصیفات مفهومی¬ای که مربوط به مضمون آگاهانه همان واقعیت غیر مفهومی است، به نظر می¬رسد گام مهمی را در جهت پیوند معرفتشناسی و هستيشناسی برمیدارد، پیوندی که برای تجدید نظر در مبانی معرفت¬شناختی و رفع نواقص موجود در معرفت¬شناسی مغرب زمین بسیار ضروری به نظر می¬رسد.
البته شايان ذکر است که بونجور برای روشنسازي و تبیین دقیقتر این پیوند، از مباني هستيشناختی کافی بهرهمند نبود؛ چیزی که فلاسفه حکمت متعالیه و در رأس آنها ملاصدرا، به خوبی مورد توجه و تبیین قرار دادند.
منبع:
اخبار پژوهشکده اسلام تمدنی
اخبار پژوهشکده فلسفه و کلام
|