از صحابیان و کاتبان وحی و امامان قرائت، صاحب مصحف.
نام کامل او أبیّ بن کعب بن قیس بن عبید بن زید بن معاویه است.[1]نسب معاویة بن عمرو به نجار بازمیگردد. ابیّ از قبیله خزرج تیره بنینجار است که به قبیله ثعلبة بن عمرو بن خزن انتها مییابد.[2]
مادرش صهیلة بنت اسود بن حرام از بنینجار است.[3]در منابع چندکنیه برای او ثبت شده است: یکی ابوالمنذر است که پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) او را به این کنیه نامید.[4]منابع به علت این کنیهگذاری اشاره نکردهاند. دیگری ابوالطفیل است که خلیفه دوم او را از آنجا که فرزندی به نام طفیل داشت، به این کنیه نامید.[5]نیز روایت شده که پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) او را سید الانصار لقب داده است.[6]همچنین عمر او را سید المسلمین خطاب کرد.[7]لقب سید المسلمین از سوی صحابه و نه پیامبر، به او داده شد و مورد توجه اصحاب، به ویژه انصار، قرار گرفت. این که پیامبر هم او را سید المسلمین خوانده باشد، نیازمند تصریح یا قراینی است که در دست نیست. کسی میتواند سرور مسلمانان باشد که پیامبر(صلی الله علیه و آله) او را امام مسلمانان و پیشوای آنان پس از خود معرفی کند.
منابع به تاریخ ولادت ابیّ اشاره نکردهاند. او در مدینه، در محل زندگی خزرجیان رشد یافت.[8]این که وی پیش از اسلام، از جملهاحبارو دانشمندان یهود بوده باشد، بر پایه منابع رجالی اثباتپذیر نیست. نیز احاطه او به تورات و عهد عتیق و کتابهای مذهبی یهودیان و آگاهی وی از بشارتهای تورات درباره پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله)، در منبعی معتبر یافت نشده است.
ابیّ در عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله)
ابی در بیعت عقبه دوم به سال سیزدهم بعثت حضور داشت که در آن بیش از 70 تن از مردم مدینه با پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) بیعت کردند.[9]نیز همه افراد قبیله او در استقبال از پیامبر هنگام ورود به مدینه همراه اوسیان شرکت داشتند.[10]منابع تاریخی، اسلام آوردن ابی را در عقبه دوم میدانند؛ اما ابن هشام نام او را در شمار افراد عقبه اول و دوم نیاورده و این احتمال را به میان آورده که وی پس از عقبه اول و پیش از عقبه دوم به دست مصعب بن عمیر اسلام آورده باشد.[11]
در رویداد پیمان برادری، پیامبر میان او و طلحة بن عبیدالله پیمان بست.[12]برخی منابع، پیمان برادری او را با سعد بن زید بن عمرو بن نفیل دانستهاند.[13]وی در بیشتر سریهها و غزوهها شرکت داشت و از نخستین مبارزان مسلمان به شمار میآید. در نخستین سریهای که به فرماندهی حمزه عموی پیامبر همراه 30 رزمنده صورت گرفت و سریه حمزة بن عبدالمطلب نامیده شد، او یکی از رزمندگان بود.[14]در غزوه بدر[15]و احد[16]و نیز در غزوه بنیالمصطلق (المُرَیسیع) در سال پنجم ق. حضورداشت.[17]مورخان او را از صحابهای میدانند که در بیشتر غزوهها حضور داشتهاند.[18]
اُبیّ و مسئولیتهای زمان پیامبر
ابی یکی از اصحاب فتوا در میان اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود و گفتهاند: یکی از شش نفری است که دانش پیامبر به آنان رسید.[19]گاه مسؤول گردآوری صدقات از سوی پیامبر بود و در جمعآوری صدقات بسیار دقت داشت.[20]گاهی نیز از جانب پیامبر(صلی الله علیه و آله) مأمور آموزش احکام اسلام به نومسلمانان میشد؛ از جمله وفد بنیعامر و وفد بنیحنیفه که به مدینه آمدند.[21]
ابی افزون بر همراهی پیامبر در نبردها، کاتب وحی و قاری قرآن بود. اگر چه در روزگار جاهلیت، کتابت در میان عرب رواج نداشت، ابی بن کعب از کسانی بود که در آن دوره کتابت را فراگرفته بودند.[22]برخی مورخان او را نخستین کاتب وحی در مدینه میدانند[23]و گویند: پیامبر(صلی الله علیه و آله) در صورت حضور نداشتن ابی، در پی سایر کاتبان وحی مانند زید بن ثابت میفرستاد.[24]اما از منابع برمیآید که کتابت وحی به دست حضرت علی(علیه السلام) و زید بن ثابت بسیار بیشتر از ابی بن کعب بوده است. از این رو، بهتر است گفته شود ابی از نخستین کاتبان وحی بود، نه نخستین آنان. طبری کتابت او را در غیاب علی(علیه السلام) و عثمان میداند.[25]
وی افزون بر کتابت وحی، کاتب نامههای پیامبر بود و نیز نامههای رسیده برای ایشان را میخواند و نامههایی را که به درخواست پیامبر باید مخفی میماند، مانند نامه عباس عموی پیامبر به او پیش از نبرد احد، پنهان میکرد.[26]او نخستین کسی بود که در پایانِ نامهها، اسم خود را به عنوان کاتب مینگاشت.[27]بر پایه شمارش نووی، حدیثهای ابی در کتب معتبر به 164 حدیث میرسد[28]که از آن میان، بیش از 60 حدیث در صحاح سته و سه حدیث مشترکاً در صحیحین آمده است.[29]
قرائت اُبیّ
بر پایه روایتهایی، پیامبر(صلی الله علیه و آله) ابی را بهتر از سایر اصحاب یا سایر امت در قرائت دانست.[30]بر پایه عقاید شیعی، امام علی(علیه السلام) از آن رو که امام و خلیفه برحق پیامبر در همه شئون، از جمله آگاهی به قرآن و تفسیر و قرائت آن بود، در این زمینه نیز سرآمد بوده است. برخی از پژوهشگران معاصر معتقدند که منظور این حدیث شأنیت ابی برای تعلیم قرآن است؛ یعنی سزاست مسلمانان قرائت قرآن را از او فراگیرند، نه این که در قرائت از همه صحابه برتر باشد.[31]از این رو، در روایتی از پیامبر(صلی الله علیه و آله) سفارش شده است که مسلمانان قرائت قرآن را از چهار تن فراگیرند که یکی از آنها ابی بن کعب است.[32]
بر پایه روایتی، او قرآن را در هر هشت شب ختم میکرد.[33]برخی از قرآنپژوهان خاورشناس معتقدند او نقل به معنا را جایز میدانست و در مقایسه با ابن مسعود، در این زمینه اختلافهایی داشت.[34]نقل به معنا اگر برای توضیح بیشتر باشد، تا حدی پذیرفتنی است؛ اما اگر به معنای انتساب سخن خود به قرآن یا معصومان(علیهم السلام) باشد، پذیرفتنی نیست. سابقه رواج قرائت ابی به دوره پیش از تدوین مصحف عثمان بازمیگردد و قرائت او یکی از چند قرائت متداول در آن دوره بوده است.[35]
در روایتی از امام صادق(علیه السلام) قرائت ابی به تأیید اهل بیت(علیهم السلام) رسیده است.[36]قرائت ابی و سپس زید بن ثابت، بنیان قرائت حجاز تلقی میگردد و بر قرائت عاصم از قرائات کوفی تأثیر فراوان داشته است.[37]نسخهای در تفسیر قرآن به روایت ابوجعفر رازی از ربیع بن انس از ابوالعالیه از ابی بن کعب در سدههای نخستین متداول بوده و مورد استفاده طبری و ابیحاتم در تفسیر، احمد بن حنبل در مسند و حاکم نیشابوری در مستدرک قرار گرفته است.[38]
ابن عباس، ابوهریره، عبدالله بن سائب، عبدالله بن عیاش بن ابی ربیعه و ابوعبدالرحمن سلمی قرائت قرآن را از ابی فراگرفتند و سوید بن غفله، عبدالرحمن بن أبزی و ابومهلب از او حدیث گزارش کردهاند.[39]اُبَی علم به قرآن و قرائت صحیح آن را از پیامبر آموخته بود و بسیار میکوشید تا پس از ایشان تغییری در قرائت آن روی ندهد. زمانی که خلیفه سوم برای در امان ماندن از پیامدهای تفسیر آیه 34 توبه/9 که در نکوهش ثروتاندوزی است، قصد تغییری جزئی و برداشتن «واو» از متن قرآن را داشت، ابی به او هشدار داد و گفت: «واو» را در آیه سر جای خود بگذار و گر نه شمشیر خود را بر دوش مینهم![40]
اُبیّ و رویداد سقیفه
پس از رحلت پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) و رویداد سقیفه، ابی بن کعب از معدود کسانی بود که با ابوبکر به مخالفت برخاست و خلافت را حق علی(علیه السلام) دانست. او از جمله 12 نفری بود که مخالف خلافت ابوبکر بودند و جانشینی وی را انکار کردند.[41]او گواهی داد که پیامبر(صلی الله علیه و آله) حضرت علی(علیه السلام) را به عنوان جانشین و امام پس از خود و ناصح امت معرفی کرده است.[42]
وی از علاقهمندان صمیمی خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود و میگفت: روزی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) زنده بود، همه به یک نقطه نظر داشتند؛ ولی پس از وفات ایشان، صورتها به چپ و راست منحرف شد.[43]او با ابوبکر بیعت نکرد و شورای سقیفه را بیارزش خواند.[44]برخی از محققان، تعصب قبیلهای، خزرجی بودن و ارتباطش با سعد بن عباده را در این میان مؤثر میدانند. عصر روزی که حادثه سقیفه به سود ابوبکر خاتمه یافت و او از منزل پیامبر(صلی الله علیه و آله) بازمیگشت، در پاسخ یکی از انصار که از وضع خاندان پیامبر پرسید، با نگرانی از حال آنان یاد کرد و گفت: چگونه میشود حال کسانی که خانه آنها تا دیروز محل رفت و آمد فرشته وحی و کاشانه پیامبر خدا بود و امروز جنبوجوشی در آن به چشم نمیخورد و از وجود پیامبر(صلی الله علیه و آله) خالی است؟[45]از او این روایت از پیامبر(صلی الله علیه و آله) گزارش شده است: «یا أُبىّ! علیک بعلىٍ فإنه الهادى المهدىّ الناصح لأُمتى».[46]منابع تاریخی او را از فقیهان دوران خلفا، به ویژه عمر و عثمان، میدانند.[47]آنگاه که نماز تراویح به پیشنهاد خلیفه دوم به جماعت برگزار میشد، ابی در سال 14ق. امامت جماعت آن را بر عهده داشت؛ اما پس از چندی، گویا به علت مخالفت با این بدعت، آن را رها کرد و مردم پیوسته میگفتند: «أین أُبىّ» یا «ابقِ أُبىّ».[48]
مصحف اُبیّ
ابی دارای مصحفی بودکه با قرآن رایج میان مسلمانان تفاوتهایی داشت. مصحف وی دارای 115 سوره بود و وترتیب سورههای آن با مصحفابن مسعودهماهنگ بود، جز این که سوره انفال را پیش از سوره توبه نوشته بود.[49]در مصحف او، دو سوره به نامهای حفد و خلع بود[50]که دعای قنوتاند و ظاهراً به اشتباه در میان سورههای قرآنی ثبت شده بودند. نیز میان سورههای فیل و قریش، «بسم الله الرحمن الرحیم» نیامده بود و گویا این دو یک سوره فرض شده بودند.[51]البته روایتهای اهل بیت: نیز به این حقیقت اشاره دارد[52]، اگر چه در مصحف باید با بسم الله بیاید. ابتدای سوره زمر در این مصحف با «حم» شروع میشد؛ یعنی حوامیم هشت سوره بود.[53]همچنین برخی کلمات به مترادفهای آنها تبدیل شده بودند؛ مثلاً آیه {قَالُوا یا وَیلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَرقَدِنَا} (یس/36، 52) به صورت «من هبنا من مرقدنا» یا آیه {کُلَّمَا أَضَاءَ لَهُم مَشَوا فِیهِ} (بقره/2، 20) به صورت «مروا فیه» یا « سعوا فیه» آمده بود.[54]ابن ندیم به گزارش از فضل بن شاذان، سابقه رواج مصحف ابی را در روستایی در بصره به نام قریة الانصار میداند که محمد بن عبدالملک انصاری آن را که از پدرانشان روایت میکردند، ارائه نمود.[55]بر پایه برخی گزارشها، در رویداد همسانسازی مصحفها در زمان عثمان، مصحف ابی بن کعب منبع اصلی کار زید بن ثابت بود.[56]سپس این مصحف مانند سایر مصحفها به استثنای مصحف ابن مسعود، پس از همسانسازی مصحفها، سوزانده شد یا نوشتههایش با آب و سرکه جوشانده و محو گشت.[57]
مسجد ابیّ در مدینه
مسجد ابی در مدینه که به مسجد بنیجدیله معروف است، مورد توجه پیامبر بوده و ایشان در آن نماز گزارده است.[58]ساختمان این مسجد که ویران شده بود، به دست دولت عثمانی تجدید بنا شد و برایش محرابی قرار دادند.[59]
ویژگیهای اخلاقی ابیّ
از ویژگیهای اخلاقی ابی، زهد و ورع اوست. جابر گزارش میکند: درباره حقیقت زهد و اعراض از دنیا سخن رفت. به سراغ خلیفه دوم رفتیم تا از او بپرسیم. او ما را به سیدالمسلمین ابی بن کعب ارجاع داد.[60]
از دیگر ویژگیهای اخلاقی وی، سختگیری او در معاملات و رفتارهاست. زر بن حبیش گزارش میکند: به مدینه آمدم و سراغ ابی رفتم و از او به سبب کم لطفیاش به ما گله کردم.[61]نیز میتوان به همراهی پیوستهاش با پیامبر(صلی الله علیه و آله) و بسیار سوال کردنش از ایشان اشاره داشت. بر پایه گزارش اصحاب، وی پیوسته درباره موضوعات گوناگون از پیامبر میپرسید.[62]
مجلس درس ابیّ و مدرسه تفسیر مدینه
ابی در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله) مجلسی بر پا میکرد و حدیثهای ایشان را برای مردم بازگو مینمود. نیز برای جمعیت بسیاری که در خانه او گرد میآمدند، حدیث گزارش میکرد.[63]او مؤسس مدرسه تفسیر مدینه به شمار میآید و تفسیر او از طریق نوشتههایش در حواشی مصحفش یا شاگردان و راویانش منتقل شده است.[64]یکی از راههای شناسایی سوره های مدنی ومکی در قرآن، معرفی سورههای مدنی از سوی ابی دانسته شده است؛ زیرا او همواره در مدینه کنار پیامبر(صلی الله علیه و آله) حضور داشت و سورههای مدنی را کاملا میشناخت.[65]
ارتباط ابیّ با برخی آیات مدنی
شأن نزول چند آیه قرآن با ابی پیوند دارد. به گزارش عکرمه و مقاتل، دو تن یهودی خطاب به ابی و جمعی از مسلمانان، دین خود را بهتر از اسلام دانستند. در پی آن، آیه {کُنتُم خَیرَ أُمَّةٍ أُخرِجَت لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَتَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ وَتُؤمِنُونَ بِاللهِ وَلَو آمَنَ أَهلُ الکِتَابِ لَکَانَ خَیرًا لَهُم مِنهُمُ المُؤمِنُونَ وَأَکثَرُهُمُ الفَاسِقُونَ} (آل عمران/3، 110) نازل شد و دین اسلام را برتر دانست. در گزارشی تاریخی درباره رویداد افک (تهمت به عایشه) آمده است که ام طفیل آنگاه که این شایعه را برای همسرش ابیّ گزارش کرد، وی سخت آن را انکار نمود و دروغ خواند و گفت: همسران پیامبر از همسران ما بسیار بهترند و آنگاه که اینان سراغ آن کار نمیروند، سزاوارتر است که همسران پیامبر نیز چنین نکنند. سپس آیه 12 نور/24 نازل شد: {لَولَا إِذ سَمِعتُمُوهُ ظَنَّ المُؤمِنُونَ وَالمُؤمِنَاتُ بِأَنفُسِهِم خَیرًا وَقَالُوا هَذَا إِفکٌ مُبِینٌ}؛ نیز پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: خداوند امر کرده است که بر تو قرآن بخوانم. او از این که خود را مورد عنایت پروردگار دید، متأثر شد و پیامبر این آیه را تلاوت فرمود: {قُل بِفَضلِ اللهِ وَبِرَحمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلیفرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِمَّا یجمَعُونَ}. (یونس/10، 58)[66]در روزگار عثمان، برای یکسانکردن مصحفها، پس از ناتوانی گروه نخست، ابی ریاست گروه دوم را بر عهده داشت و او املا میکرد و دیگران مینوشتند.[67]خلیفه دوم علی(علیه السلام) را در داوری و ابی را در قرائت قرآن از همه برتر میدانست؛ اگر چه خود میگفت: گاه بر پایه قرائت ابی عمل نمیکنم.[68]گویا او به برتری ابی در قرائت، باور حقیقی نداشت و یا قرائت وی گاه با اعتقادات و عملکرد خلیفه سازگار نبود و از این روی، به آن عمل نمیکرد.
درگذشت اُبیّ
تاریخ رحلت ابی به درستی معلوم نیست. سال وفاتش را 19ق.[69]، 20ق.[70]و 22ق. در زمان خلافت عمر میدانند.[71]برخی دیگر آن را در سال30ق. در روزگار خلافت عثمان دانستهاند؛ اما بیشتر مورخان رحلت وی را در زمان خلافت عمر ثبت کردهاند.[72]مدائنی زمان مرگ ابی، عباس و ابوسفیان بن حرب را نزدیک به هم در اوایل خلافت عثمان میداند. او مینویسد: بیشتر معتقدند ابی در زمان خلافت عمر وفات یافته است.[73]با توجه به حضور ابی در جمعآوری و یکسانسازی قرآن و نیز دیدار زر بن حبیش با او در دوره خلافت عثمان و پرسش مردم از وی درباره فتنه روزگار عثمان، به نظر میرسد رحلت وی در اواخر خلافت عثمان بوده است.[74]او در مدینه منوره درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد. اشاره برخی منابع به این که قبری منسوب به ابی در مقابر دمشق وجود دارد، صحیح نیست.[75]
منابع
ابی بن کعب الرجل المصحف:الشحات سید زغلول، اسکندریه، الهیئة المصریة العامه، 1398ق؛ابی بن کعب و مکانته بین مفسری الصحابه:مشعات سعود عبدالعیساوی، بیروت، الرساله، 1427ق؛الاتقان:السیوطی (م.911ق.)، به کوشش سعید، بیروت، دار الفکر، 1416ق؛الاحتجاج:ابومنصور الطبرسی (م.520ق.)، به کوشش سید محمد باقر، دار النعمان، 1386ق؛الاستیعاب:ابن عبدالبر (م.463ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق؛اسد الغابه:ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.630ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق؛الاصابه:ابن حجر العسقلانی (م.852ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق؛انساب الاشراف:البلاذری (م.279ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، 1417ق؛بحار الانوار:المجلسی (م.1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق؛تاریخ ابن خلدون:ابن خلدون (م.808ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، 1408ق؛تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک):الطبری (م.310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛تاریخ القرآن:تیودور نولدکه، ترجمه و کوشش: جورج تامر، دار النشر جورج المز، 2000م؛تاریخ مدینة دمشق:ابن عساکر (م.571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛تاریخ المدینة المنوره:ابن شبّة النمیری (م.262ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق؛تاریخ الیعقوبی:احمد بن یعقوب (م.292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق؛تحف العقول:حسن بن شعبة الحرانی (م.قرن4ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404ق؛تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان):الثعلبی (م.427ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق؛تفسیر الصحابی الجلیل ابی بن کعب:عبدالجواد خلف، قاهره، دار البیان، 2001م؛تقریب التهذیب:ابن حجر العسقلانی (م.852ق.)، به کوشش مصطفی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق؛تهذیب الاسماء و اللغات:النووی (م.676ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛تهذیب الکمال:المزی (م.742ق.)، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، 1415ق؛جامعالبیان:الطبری (م.310ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1412ق؛حلیة الاولیاء:ابونعیم الاصفهانی (م.430ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1405ق؛الدر المنثور:السیوطی (م.911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق؛الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعه:سید علی خان (م.1120ق.)، به کوشش بحر العلوم، قم، بصیرتی، 1397ق؛رجال الطوسی:الطوسی (م.460ق.)، به کوشش قیومی، قم، نشر اسلامی، 1415ق؛السبعة فی القرائات:ابن مجاهد (م.324ق.)، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، دار المعارف؛سنن ابیداود:السجستانی (م.275ق.)، به کوشش سعید محمد اللحام، بیروت، دار الفکر، 1410ق؛السنن الکبری:البیهقی (م.458ق.)، بیروت، دار الفکر؛سیر اعلام النبلاء:الذهبی (م.748ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، 1413ق؛السیرة النبویه:ابن هشام (م.8-213ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛شرح نهج البلاغه:ابن ابیالحدید (م.656ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق؛صحیح البخاری:البخاری (م.256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق؛صحیح مسلم بشرح النووی:النووی (م.676ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407ق؛الطبقات الکبری:ابن سعد (م.230ق.)، بیروت، دار صادر؛الطبقات:خلیفة بن خیاط (م.240ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، 1414ق؛الفهرست:ابن الندیم (م.438ق.)، به کوشش تجدد؛الکافی:الکلینی (م.329ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش؛کتاب سلیم بن قیس:الهلالی (م.76ق.)، به کوشش انصاری، قم، الهادی، 1420ق؛المبسوط:السرخسی (م.483ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق؛مجمع البیان:الطبرسی (م.548ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1415ق؛مجمع الرجال:علی القهپانی، قم، اسماعیلیان؛مجموع الفتاوی:ابن تیمیه(م.728ق.)، به کوشش عبدالرحمن، مکتبة ابن تیمیه؛المحبّر:ابن حبیب (م.245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛المحرر الوجیز:ابن عطیة الاندلسی (م.546ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1413ق؛مرآة الحرمین:ابراهیم رفعت پاشا (م.1353ق.)، قم، المطبعة العلمیه، 1344ق؛المستدرک علی الصحیحین:الحاکم النیشابوری (م.405ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، 1406ق؛مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بیروت، دار صادر؛المصاحف:ابن ابیداود السجستانی (م.275ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1405ق؛معالم مکة و المدینة من الماضی و الحاضر:یوسف رغدا العاملی، بیروت، دار المرتضی، 1418ق؛المعرفة و التاریخ:الفسوی (م.277ق.)، به کوشش اکرم الامری، بیروت، الرساله، 1401ق؛المغازی:الواقدی (م.207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق؛منهاج السنة النبویه:ابن تیمیه
(م.728ق.)، به کوشش محمد رشاد، مؤسسة قرطبه، 1406ق؛وسائل الشیعه:الحر العاملی (م.1104ق.)، قم، آل البیت علیهم السلام، 1412ق.
پی نوشت مطالب
[1]. الطبقات، ابن سعد، ج3، ص498؛ الطبقات، خلیفه، ص157؛ الاصابه، ج1، ص180.
[2]. تهذیب الاسماء، ج1، ص108-109؛ تهذیب الکمال، ج2، ص262.
[3]. الاستیعاب، ج1، ص65.
[4]. اسد الغابه، ج1، ص61.
[5]. اسد الغابه، ج1، ص61.
[6]. سیر اعلام النبلاء، ج1، ص396.
[7]. اسد الغابه، ج1، ص61؛ الاصابه، ج1، ص181.
[8]. اسد الغابه، ج1، ص61.
[9]. اسد الغابه، ج1، ص61؛ الطبقات، ابن سعد، ج3، ص498؛ الاستیعاب، ج1، ص66.
[10]. تهذیب الاسماء، ج1، ص109؛ نک: تهذیب الکمال، ج2، ص262.
[11]. تفسیر الصحابی، ص13.
[12]. الطبقات، ابن سعد، ج3، ص216؛ المحبّر، ص73؛ انساب الاشراف، ج1، ص271.
[13]. السیرة النبویه، ج1، ص505-506؛ المستدرک، ج3، ص303؛ رجال الطوسی، ص22.
[14]. المغازی، ج1، ص9.
[15]. المغازی، ج1، ص163؛ الطبقات، ابن سعد، ج3، ص88؛ رجال الطوسی، ص22.
[16]. المغازی، ج1، ص204؛ الطبقات، ابن سعد، ج3، ص498.
[17]. المغازی، ج1، ص405.
[18]. الطبقات، ابن سعد، ج3، ص498؛ تهذیب الکمال، ج2، ص264.
[19]. المعرفة و التاریخ، ج1، ص445.
[20]. مسند احمد، ج5، ص142؛ المستدرک، ج1، ص399؛ السنن الکبری، ج4، ص96.
[21]. تاریخ ابن خلدون، ج2، ص475-476.
[22]. الطبقات، ابن سعد، ج3، ص498.
[23]. الاستیعاب، ج1، ص68؛ اسد الغابه، ج1، ص62؛ الاصابه، ج1، ص181.
[24]. الاستیعاب، ج1، ص68؛ اسد الغابه، ج1، ص62.
[25]. تاریخ طبری، ج6، ص179.
[26]. المغازی، ج1، ص204؛ انساب الاشراف، ج1، ص383.
[27]. اسد الغابه، ج1، ص62.
[28]. تهذیب الاسماء، ص109.
[29]. سیر اعلام النبلاء، ج1، ص401.
[30]. الطبقات، ابن سعد، ج2، ص341؛ سیر اعلام النبلاء، ج1، ص392.
[31]. ابی بن کعب، زغلول، ص16-17.
[32]. صحیح البخاری، ج4، ص228؛ صحیح مسلم، ج7، ص149.
[33]. الطبقات، ابن سعد، ج3، ص500.
[34]. تاریخ القرآن، ص534.
[35]. المصاحف، ص31-33.
[36]. الکافی، ج2، ص634.
[37]. نک: السبعة فی القرائات، ص55، 69-71؛ نک: المبسوط، ج29، ص136؛ ج16، ص37.
[38]. الاتقان، ج2، ص240.
[39]. تهذیب الکمال، ج2، ص263.
[40]. الدر المنثور، ج3، ص232.
[41]. کتاب سلیم بن قیس، ص138-140؛ بحار الانوار، ج28، ص199-200.
[42]. نک: تحف العقول، ص428؛ الاحتجاج، ج1، ص102.
[43]. حلیة الاولیاء، ج1، ص254.
[44]. نک: کتاب سلیم بن قیس، ص138-140؛ شرح نهج البلاغه، ج2، ص51-52.
[45]. الدرجات الرفیعه، ص324-325.
[46]. الاحتجاج، ج1، ص157؛ بحار الانوار، ج29، ص87-88..
[47]. تاریخ یعقوبی، ج2، ص161، 173.
[48]. سنن ابی داود، ج1، ص322؛ سیر اعلام النبلاء، ج1، ص400.
[49]. الاتقان، ج1، ص175.
[50]. الاتقان، ج1، ص178.
[51]. الاتقان، ج1، ص179.
[52]. وسائل الشیعه، ج6، ص56.
[53]. الاتقان، ج1، ص175.
[54]. مجمع البیان، ج8، ص280؛ المحرر الوجیز، ج4، ص458.
[55]. الفهرست، ص29.
[56]. المصاحف، ص30-31، 63-64.
[57]. تاریخ یعقوبی، ج2، ص170.
[58]. تاریخ المدینه، ج1، ص164؛ مرآة الحرمین، ج1، ص420؛ معالم مکة و المدینه، ص392.
[59]. مرآة الحرمین، ص420.
[60]. الطبقات، ابن سعد، ج3، ص499؛ تاریخ دمشق، ج7، ص339؛ تهذیب الکمال، ج2، ص269.
[61]. ابی بن کعب، عیساوی، ص47.
[62]. جامع البیان، ج2، ص8؛ تفسیر ثعلبی، ج4، ص209؛ الدر المنثور، ج1، ص145.
[63]. ابی بن کعب، عیساوی، ص71.
[64]. ابی بن کعب، زغلول، ص86-88.
[65]. ابی بن کعب، عیساوی، ص76.
[66]. الطبقات، ابن سعد، ج2، ص341؛ الاستیعاب، ج1، ص67؛ اسد الغابه، ج1، ص62.
[67]. الطبقات، ابن سعد، ج3، ص502.
[68]. الاستیعاب، ج1، ص68.
[69]. تهذیب الکمال، ج2، ص271؛ تقریب التهذیب، ج1، ص71.
[70]. تهذیب الکمال، ج2، ص271.
[71]. الاستیعاب، ج1، ص69؛ اسد الغابه، ج1، ص63؛ الاصابه، ج1، ص181.
[72]. اسد الغابه، ج1، ص63؛ الاصابه، ج1، ص181.
[73]. الاستیعاب، ج1، ص69.
[74]. اسد الغابه، ج1، ص63؛ تهذیب الکمال، ج2، ص271-272.
[75]. تاریخ دمشق، ج7، ص347؛ منهاج السنه، ج7، ص43؛ مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج27، ص484.
انتهای پیام/120